گنجور

شمارهٔ ۵ - مخمس فی مدح ملک الاعظم خسرو السواحل نظام الدولة و الدین کیقباد الهرموزی طاب ثراه

بر آمد آن مه خورشید منظر از درگاه
گشوده بند بغلطاق و کژ نهاده کلاه
بمژده گفت که امروز بر کرانه ی راه
مرا مبشر اقبال بامداد پگاه
نوید عاطفت آورد از آستانه شاه
نمود چهره و پنداشتم که صبحدمست
گرفت ساغر و شد روشنم که جام جمست
شراب داد بدین بنده کاصغر الخدمست
چه گفت گفت که رویت بکعبه ی کرمست
نیاز عرضه کن و حاجتی که هست بخواه
بساط مجلس او جوی و باغ خلد مجوی
بیک اشارت او ترک هر دو کون بگوی
بجنب خاک درش دست از آب خضر بشوی
وز آستانه او بر مگیر ازین پس روی
که نیست دولت و دین را جز این حوالتگاه
وجود او را جوهرشناس و کون عرض
کز آفرینش عالم جز او نبود غرض
چو قهر و مرحمتش عین صحّتست و مرض
رضای او را از کاینات گیر عوض
جناب او را از حادثات ساز پناه
شهی که پیر سپهرست خاک روب رهش
قبای اطلس چرخست ترکی از کلهش
شه فلک بود ابلق سواری از سپهش
خدایگانی کاندر فضای بارگهش
عدیل قمّه چرخست قبّه خرگاه
نظام دولت و دین کیقباد کسری فر
مه سپهر معالی سپهر فضل و هنر
شهنشهی که نهد تیغ کوه او را سر
به پیش موکبش از فتح و نصرتست حشر
بگرد رایتش از یمن دولتست سپاه
چو ماه رایت او بر فلک تجلی کرد
زمانه نسبت رایش بدست موسی کرد
عقاب چار پرش قصد چرخ اعلی کرد
ز کامکاری قدرش بهر چه دعوی کرد
فلک مقر شد و حاجت نیامدش بگواه
تهمتنی که بود بزم رزم و رزمش بزم
بحرف قاطع تیغست عین عامل جزم
هر آنگهی که نماید بسوی میدان عزم
به پیش خنجر بیجاده رنگ او در رزم
بود ز بی خطری کوه بر مثابت کاه
زهی شکوه تو در چشم اختران زده خاک
مهابت تو گریبان آسمان زده چاک
زمانه تیغ ترا خوانده آب آتشناک
رسیده خاک جنابت ز قدر بر افلاک
فتاده نام بزرگت بعدل در افواه
با بر تیغ دو تا کن قد هلالی خصم
چو روشنست ترا حال سست حالی خصم
نهال رمح تو در خون کشد نهالی خصم
مثال قهر تو و مکر و بد سگالی خصم
حدیث حمله شیرست و حیله ی روباه
چو غنچه نفحه ی خلق تو از صبا بشنید
چو صبح بردم گلبوی بوستان خندید
سپهر سر زده از چنبر تو سر نکشید
توئی که سر بسر آثار شهریاری دید
هر آن زمان که خرد در جبینت کرد نگاه
ز چشم زخم سپهرت مباد نقصانی
که جز سپهر نزیبد ترا ثنا خوانی
چو در جهان چو تو پیدا نشد جهانبانی
بقای عمر تو در ملک باد چندانی
که حصر آن نکند دور سال و مدت ماه

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر آمد آن مه خورشید منظر از درگاه
گشوده بند بغلطاق و کژ نهاده کلاه
هوش مصنوعی: آن ماهی که چهره‌اش مانند خورشید می‌درخشد، از در خانه بیرون آمد و کلاهش را کج بر سر گذاشت و بند در را برداشت.
بمژده گفت که امروز بر کرانه ی راه
مرا مبشر اقبال بامداد پگاه
هوش مصنوعی: خبر خوشی داد که امروز در کنار راه، کسی به من نوید خوشبختی صبح زود را داد.
نوید عاطفت آورد از آستانه شاه
هوش مصنوعی: محبت و احساسات خوبی را از درگاه پادشاه به ارمغان آورد.
نمود چهره و پنداشتم که صبحدمست
گرفت ساغر و شد روشنم که جام جمست
هوش مصنوعی: چهره‌ای زیبا را دیدم و گمان کردم که صبح سر رسیده است. آن گاه در دستش جامی بود و متوجه شدم که همان جام جمشید است که دنیا را روشن کرده است.
شراب داد بدین بنده کاصغر الخدمست
چه گفت گفت که رویت بکعبه ی کرمست
هوش مصنوعی: شراب به من دادند و گفتند که من خدمتگزار کوچک تو هستم. او همچنین گفت که چهره‌ات شبیه کعبه‌ای است که پر از لطف و کرم است.
نیاز عرضه کن و حاجتی که هست بخواه
هوش مصنوعی: آنچه نیاز داری را بیان کن و خواسته‌ات را درخواست کن.
بساط مجلس او جوی و باغ خلد مجوی
بیک اشارت او ترک هر دو کون بگوی
هوش مصنوعی: محفل او مانند جوی آب است و بهشت نیز نیست، با یک اشاره او، از هر دو جهان می‌توان دست برداشت.
بجنب خاک درش دست از آب خضر بشوی
وز آستانه او بر مگیر ازین پس روی
هوش مصنوعی: به سرعت از خاک درش فاصله بگیر و دستت را از آب خضر پاک کن و از این پس به درگاه او نرو.
که نیست دولت و دین را جز این حوالتگاه
هوش مصنوعی: تنها مکان امن و مطمئن برای دولت و دین، همین جاست.
وجود او را جوهرشناس و کون عرض
کز آفرینش عالم جز او نبود غرض
هوش مصنوعی: وجود او به گونه‌ای است که شناخته شده و همه چیز به خاطر او خلق شده است و هیچ هدفی جز او در آفرینش عالم وجود ندارد.
چو قهر و مرحمتش عین صحّتست و مرض
رضای او را از کاینات گیر عوض
هوش مصنوعی: هر دو حالت قهر و رحمت او برابر سلامتی و بیماری هستند، پس برای جلب رضایت او، از هر آنچه در جهان است، پاداش بگیر.
جناب او را از حادثات ساز پناه
هوش مصنوعی: مرد بزرگ را از حوادث و سختی‌ها پناه ده.
شهی که پیر سپهرست خاک روب رهش
قبای اطلس چرخست ترکی از کلهش
هوش مصنوعی: شاهی که در این دنیا مانند آسمان است و از خاک بر روی زمین راه می‌رود، پوشش او مانند پارچه نازک و زیباست که از چرخش آسمان به دست آمده است.
شه فلک بود ابلق سواری از سپهش
خدایگانی کاندر فضای بارگهش
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک موجودیت بزرگ و با عظمت می‌پردازد که در فضای آسمان قرار دارد و به عنوان فرمانده و پرچمدار سپاهیان شناخته می‌شود. او دارای ویژگی‌هایی برجسته است که نشان‌دهنده جلال و بزرگی‌اش می‌باشد. این تصویر به نوعی نشان‌دهنده قدرت و سلطنتی است که در بالاترین سطح وجود دارد.
عدیل قمّه چرخست قبّه خرگاه
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که قله دماوند به عنوان یک نقطه بلند در زمین، مانند گنبدی در آسمان می‌درخشد. گنبد آسمان به نوعی مشابه این قله است و این دو به همدیگر تشبیه شده‌اند. به عبارت دیگر، قله دماوند از نظر بلندی و زیبایی با گنبد آسمان مقایسه می‌شود.
نظام دولت و دین کیقباد کسری فر
مه سپهر معالی سپهر فضل و هنر
هوش مصنوعی: حکومت و دین کیقباد، نشانگر بزرگی و عظمت است که تحت تأثیر علم و هنر قرار دارد.
شهنشهی که نهد تیغ کوه او را سر
به پیش موکبش از فتح و نصرتست حشر
هوش مصنوعی: شاهزاده‌ای که با قدرت و اراده‌اش بر قله کوه قرار می‌گیرد، در حضور جمعیتش به خاطر پیروزی‌ها و موفقیت‌هایش سرش را پایین می‌آورد.
بگرد رایتش از یمن دولتست سپاه
هوش مصنوعی: به دور او که از یمن، سپاه و دولتش در حال گردش است، توجه کن.
چو ماه رایت او بر فلک تجلی کرد
زمانه نسبت رایش بدست موسی کرد
هوش مصنوعی: زمانی که ماه طلوع کرد و بر آسمان درخشید، دنیا به موسی نسبت عظمت و بزرگی او را داد.
عقاب چار پرش قصد چرخ اعلی کرد
ز کامکاری قدرش بهر چه دعوی کرد
هوش مصنوعی: عقاب با چهار پر خود تصمیم به پرواز به سمت آسمان بلند گرفت، اما با توانمندی و قابلیت‌های بزرگش، دلیل و ادعای او چیست؟
فلک مقر شد و حاجت نیامدش بگواه
هوش مصنوعی: آسمان به جایی رسید و نیازی برایش پیش نیامد تا شاهدی بیاورد.
تهمتنی که بود بزم رزم و رزمش بزم
بحرف قاطع تیغست عین عامل جزم
هوش مصنوعی: اتهام می‌زنی که من در میدان جنگ و نبرد هستم، اما در واقع سلاح من در این جنگ، کلامی قاطع و محکم است.
هر آنگهی که نماید بسوی میدان عزم
به پیش خنجر بیجاده رنگ او در رزم
هوش مصنوعی: هر زمان که کسی به میدان جنگ برود، نشان و نشانه‌های courage و اراده‌اش در نبرد با دشمن نمایان می‌شود.
بود ز بی خطری کوه بر مثابت کاه
هوش مصنوعی: کوه به دلیل بی‌خطر بودن، مانند کاه بر روی تو می‌افتد.
زهی شکوه تو در چشم اختران زده خاک
مهابت تو گریبان آسمان زده چاک
هوش مصنوعی: عظمت تو چنان است که ستاره‌ها به خاک افتاده‌اند و جلال تو به گونه‌ای است که آسمان را چاک زده است.
زمانه تیغ ترا خوانده آب آتشناک
رسیده خاک جنابت ز قدر بر افلاک
هوش مصنوعی: زمانه بر تو شمشیری کشیده و از شدت سختی و خطر، به شدت آب و آتش رسیده است. زمین تو به مقام و اعتبار تو در آسمان‌ها رسیده است.
فتاده نام بزرگت بعدل در افواه
هوش مصنوعی: نام بزرگ تو به خاطر عدالت، در زبان‌ها افتاده است.
با بر تیغ دو تا کن قد هلالی خصم
چو روشنست ترا حال سست حالی خصم
هوش مصنوعی: با شمشیر خود دو نیم کن، قد خصم را که چهره‌ات همچون هلالی درخشان است و وضعیت سست و ضعیف او را به وضوح می‌بینی.
نهال رمح تو در خون کشد نهالی خصم
مثال قهر تو و مکر و بد سگالی خصم
هوش مصنوعی: نهالی که تو به خاطر زیبایی‌ات به بار می‌آوری، دشمن را به خونی که به زمین می‌ریزد، می‌کشد. دشمنی که با قهر و مکر تو به او آسیب می‌رسد و در صفتی بدطینت است.
حدیث حمله شیرست و حیله ی روباه
هوش مصنوعی: داستان درباره‌ی قدرت و شجاعت شیر و همچنین تدبیر و نیرنگ روباه است. این دو نماد، نشان‌دهنده‌ی دو رویکرد متفاوت در مواجهه با چالش‌ها و مشکلات زندگی هستند. شیر به عنوان نماد قدرت و شجاعت، و روباه به عنوان نماد زیرکی و هوشمندی، هر یک در شرایط خاص خود نقش مهمی ایفا می‌کنند.
چو غنچه نفحه ی خلق تو از صبا بشنید
چو صبح بردم گلبوی بوستان خندید
هوش مصنوعی: وقتی نسیم صبحگاهی عطر وجود تو را به من رساند، گل‌های بهشتی در باغ سرسبز به خنده درآمدند.
سپهر سر زده از چنبر تو سر نکشید
توئی که سر بسر آثار شهریاری دید
هوش مصنوعی: آسمان از دایره‌ی تو بیرون نیامده و تویی که نشانه‌های پادشاهی را در سر و زبان خود داری.
هر آن زمان که خرد در جبینت کرد نگاه
هوش مصنوعی: هر زمانی که خرد و دانایی در چهره‌ات نمایان شد و به تو نگاهی افکند،
ز چشم زخم سپهرت مباد نقصانی
که جز سپهر نزیبد ترا ثنا خوانی
هوش مصنوعی: از آسیب نگاه بدی که در آسمان وجود دارد، دور باشی. چون فقط آسمان لایق ستایش توست و هیچ کس دیگری به تو نمی‌رسد.
چو در جهان چو تو پیدا نشد جهانبانی
بقای عمر تو در ملک باد چندانی
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچکس به اندازه تو وجود ندارد، پس عمرت را در این جهان برای چیزهای بی‌ارزش تلف نکن.
که حصر آن نکند دور سال و مدت ماه
هوش مصنوعی: زمان و محدودیت‌های سال و ماه نمی‌توانند چیزی را در خود محصور کنند.