گنجور

شمارهٔ ۸۵

مه چنین دلستان نمی افتد
سرو از اینسان روان نمی افتد
زان دهان نکته ئی نمی شنوم
که یقین در گمان نمی افتد
هیچ از او در میان نمی آید
که کمر در میان نمی افتد
عجب از پادشه که سایه ی او
بر سر پاسبان نمی افتد
نام دل در نشان نمی آید
تیر از او بر نشان نمی افتد
عشق سرّیست کافرینش را
چشم فکرت بر آن نمی افتد
کشتی ما چنان شکست کز او
تخته ئی بر کران نمی افتد
نرود یک نفس که از دل من
دود در آسمان نمی افتد
چشم من تا نمی فتد پر اشک
دیده پر ناردان نمی افتد
مرغ دل تا هوا گرفت و رمید
باز با آشیان نمی افتد
خامه چون شرح می دهم غم دل
کاتشش در زبان نمی افتد
گشت خواجو مریض و چشم طبیب
هیچ بر ناتوان نمی افتد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مه چنین دلستان نمی افتد
سرو از اینسان روان نمی افتد
هوش مصنوعی: ماه چهره‌ای زیبا و دل‌ربا دارد و مانند سرو روان و دلنشین نمی‌توان یافت.
زان دهان نکته ئی نمی شنوم
که یقین در گمان نمی افتد
هوش مصنوعی: از آن دهان هیچ سخنی نمی‌شنوم که به یقین قابل باور باشد و در گمانم نمی‌افتد.
هیچ از او در میان نمی آید
که کمر در میان نمی افتد
هوش مصنوعی: هیچ چیز از او در میان نیست که فشاری به کمر نیاورد.
عجب از پادشه که سایه ی او
بر سر پاسبان نمی افتد
هوش مصنوعی: نکته عجیبی است که پادشاهی که همیشه در معرض دید است، حتی بر پاسبان خود نیز سایه نمی‌اندازد.
نام دل در نشان نمی آید
تیر از او بر نشان نمی افتد
هوش مصنوعی: نام دل به وضوح آشکار نیست و تیر احساسات نیز بر نشانه‌های آن تاثیری نمی‌گذارد.
عشق سرّیست کافرینش را
چشم فکرت بر آن نمی افتد
هوش مصنوعی: عشق یک راز عمیق است که افراد بی‌ایمان نمی‌توانند آن را درک کنند یا نسبت به آن آگاه شوند.
کشتی ما چنان شکست کز او
تخته ئی بر کران نمی افتد
هوش مصنوعی: کشتی ما به قدری غرق شده است که حتی هیچ تکه‌ای از آن به ساحل نمی‌رسد.
نرود یک نفس که از دل من
دود در آسمان نمی افتد
هوش مصنوعی: هیچ لحظه‌ای از دل من غمی خارج نمی‌شود، زیرا هیچ نشانه‌ای از آن در آسمان نمایان نخواهد شد.
چشم من تا نمی فتد پر اشک
دیده پر ناردان نمی افتد
هوش مصنوعی: تا زمانی که چشمانم پر از اشک نشود، دل و دیدگانم پر از غم و اندوه نخواهد شد.
مرغ دل تا هوا گرفت و رمید
باز با آشیان نمی افتد
هوش مصنوعی: پرنده دل زمانی که از جا بلند می‌شود و فرار می‌کند، دیگر به لانه‌اش برنمی‌گردد.
خامه چون شرح می دهم غم دل
کاتشش در زبان نمی افتد
هوش مصنوعی: وقتی که می‌خواهم احساسات و غم‌های خود را با قلم توصیف کنم، کلمات به گونه‌ای از زبانم خارج می‌شوند که نمی‌توانند عمق و تأثیر واقعی این احساسات را منتقل کنند.
گشت خواجو مریض و چشم طبیب
هیچ بر ناتوان نمی افتد
هوش مصنوعی: خواجو بیمار شد و پزشک هیچ توجهی به حال ناتوانان ندارد.