گنجور

شمارهٔ ۷۵

مرا دلیست که تا جان برون نمی آید
ز تاب طرّه جانان برون نمی آید
چو ترک مهوش کافر نژاد من صنمی
ز خیلخانه خاقان برون نمی آید
چو روی او سمن از بوستان نمی روید
چو لعل او گهر از کان برون نمی آید
نمی رود نفسی کان نگار کافر دل
بقصد خون مسلمان برون نمی آید
تو از کدام بهشتی که با طراوت تو
گلی ز گلشن رضوان برون نمی آید
برون نمی رود از جان دردمند فراق
امید وصل تو تا جان برون نمی آید
حسود گو چو شکر می گداز و می زن جوش
که طوطی از شکرستان برون نمی آید
ببوی یوسف مصرای برادران عزیز
روانم از چه کنعان برون نمی آید
بقصد جان گدا هرچه می توان بکنید
که او ز خلوت سلطان برون نمی آید
چه سود در دهن تنگ او سخن خواجو
که هیچ فایده از آن برون نمی آید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا دلیست که تا جان برون نمی آید
ز تاب طرّه جانان برون نمی آید
هوش مصنوعی: دل من چنان به شدت عاشق شده که حتی با وجود تمام مشکلات و دردها، باز هم نمی‌تواند احساساتش را بیان کند و از عشق معشوق دور شود.
چو ترک مهوش کافر نژاد من صنمی
ز خیلخانه خاقان برون نمی آید
هوش مصنوعی: وقتی که معشوق زیبا و کافر نژاد من، مانند ترکان، از کنار من نمی‌رود، هیچ کسی از جمع باشکوه بی‌وفایی نمی‌تواند بیرون بیاید.
چو روی او سمن از بوستان نمی روید
چو لعل او گهر از کان برون نمی آید
هوش مصنوعی: وقتی چهره‌اش ظاهر می‌شود، بوی خوشی از گلستان به مشام نمی‌رسد و وقتی لبخندش می‌زند، گوهری از دل زمین بیرون نمی‌آید.
نمی رود نفسی کان نگار کافر دل
بقصد خون مسلمان برون نمی آید
هوش مصنوعی: نفسی که برای کشتن مسلمانان، از دل آن معشوق کافر بیرون نمی‌آید، هرگز نمی‌رود.
تو از کدام بهشتی که با طراوت تو
گلی ز گلشن رضوان برون نمی آید
هوش مصنوعی: تو از کدام بهشتی آمده‌ای که هیچ گلی از گل‌های بهشت مانند تو زیبا نیست؟
برون نمی رود از جان دردمند فراق
امید وصل تو تا جان برون نمی آید
هوش مصنوعی: درد هجری که به دل دارم، رهایی نمی‌یابد و امید پیدا کردن تو از جانم بیرون نمی‌رود تا زمانی که جانم از بدن خارج شود.
حسود گو چو شکر می گداز و می زن جوش
که طوطی از شکرستان برون نمی آید
هوش مصنوعی: حسود مانند شکر که در گرما ذوب می‌شود، به خود می‌جوشد و تلاش می‌کند تا دیگران را از خود رنجیده کند، اما طوطی که از سرزمین شکر آمده، دیگر نمی‌تواند به آنجا برگردد.
ببوی یوسف مصرای برادران عزیز
روانم از چه کنعان برون نمی آید
هوش مصنوعی: بوی یوسف، برادر عزیزم، از مصر به مشامم می‌رسد و این باعث می‌شود که دلم از کنعان بیرون نیاید.
بقصد جان گدا هرچه می توان بکنید
که او ز خلوت سلطان برون نمی آید
هوش مصنوعی: هر کاری که می‌توانید برای کمک به شخص نیازمند انجام دهید، زیرا او هرگز از تنهایی و انزوا خارج نخواهد شد.
چه سود در دهن تنگ او سخن خواجو
که هیچ فایده از آن برون نمی آید
هوش مصنوعی: سخنان تو در دهان کسی که ظرفیت پذیرش ندارد، هیچ ارزش و فایده‌ای ندارد.

حاشیه ها

1391/08/19 19:11
بزرگمهر

ب 1 -م 2 به نظر می رسذ چیزی از ابتدای مصرع افتاده باشد مثلا زتاب باشد.

1391/08/19 19:11
بزرگمهر

ب 8 م2 احتمالا باید" ز " کنعان درست باشد.