گنجور

شمارهٔ ۷۲

برون ز جام دمادم مجوی این دم هیچ
بجز صراحی و مطرب مخواه همدم هیچ
بیاو باده ی نوشین روان بنوش که هست
بجنب جام می لعل ملکت جم هیچ
مجوی هیچ که دنیا طفیل همّت اوست
که پیش همّت او هست ملک عالم هیچ
غمست حاصلم از عشق و من بدین شادم
که گرچه هست غمم نیست از غمم غم هیچ
دلم ز عشق تو شد قطره ئی و آنهم خون
تنم ز مهر تو شد ذره ای و آنهم هیچ
غمم بخاک فرو برد و هست غمخوار باد
دلم بکام فرو رفت و نیست همدم هیچ
تنم چو موی پر از تاب و رنج و دوری خم
ولی میان تو یک موی اندر و خم هیچ
از آن دوای دل خسته در جهان تنگست
که نیستش بجز از پسته ی تو مرهم هیچ
دم از جهان چه زنی همدم طلب خواجو
بحکم آنک جهان یکدمست و آندم هیچ

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برون ز جام دمادم مجوی این دم هیچ
بجز صراحی و مطرب مخواه همدم هیچ
هوش مصنوعی: در بیرون از جام خوشی، به دنبال دم آرامش نباش؛ هیچ چیزی جز چنگ و شراب نخواه. هیچ همدمی را با خود نداشته باش.
بیاو باده ی نوشین روان بنوش که هست
بجنب جام می لعل ملکت جم هیچ
هوش مصنوعی: بیا و از شراب لذیذ بنوش که جام قرمز انگور جمشید در حرکت است.
مجوی هیچ که دنیا طفیل همّت اوست
که پیش همّت او هست ملک عالم هیچ
هوش مصنوعی: هرگز در پی چیزهای دنیا نباش، زیرا دنیا وابسته به اراده و کوشش اوست و در برابر همت او، هیچ چیز در ملک عالم ارزشی ندارد.
غمست حاصلم از عشق و من بدین شادم
که گرچه هست غمم نیست از غمم غم هیچ
هوش مصنوعی: غم‌های ناشی از عشق، نتیجه‌ای است که برایم به ارمغان آورده، اما من به خاطر این عشق خوشحالم؛ زیرا هرچند غم دارم، از غم‌های خود ناراحت نیستم و برایم هیچ غمی نیست.
دلم ز عشق تو شد قطره ئی و آنهم خون
تنم ز مهر تو شد ذره ای و آنهم هیچ
هوش مصنوعی: دل من از عشق تو به اندازه یک قطره شده و آن قطره هم از محبت تو به‌اندازه یک ذره است، و در نهایت هیچ چیز نیست.
غمم بخاک فرو برد و هست غمخوار باد
دلم بکام فرو رفت و نیست همدم هیچ
هوش مصنوعی: غم من به حدی است که به خاک فرو رفته و فقط باد است که در حال همدردی با من است. دل من در آرزوی آرامش است و هیچ همدمی در کنارم نیست.
تنم چو موی پر از تاب و رنج و دوری خم
ولی میان تو یک موی اندر و خم هیچ
هوش مصنوعی: بدن من به شدت پر از درد و رنج و دوری است، اما در میانسالی تو هیچ اثری از این خمیدگی و درد نیست.
از آن دوای دل خسته در جهان تنگست
که نیستش بجز از پسته ی تو مرهم هیچ
هوش مصنوعی: در این دنیا که بسیار تنگ و پر از درد و رنج است، تنها چیزی که می‌تواند تسکین‌دهنده دل خسته‌ام باشد، محبت و وجود توست. هیچ چیز دیگری نمی‌تواند به من آرامش دهد.
دم از جهان چه زنی همدم طلب خواجو
بحکم آنک جهان یکدمست و آندم هیچ
هوش مصنوعی: در مورد دنیا چه صحبت می‌کنی، ای همدم؟ چرا که دنیا فقط برای لحظه‌ای است و در آن لحظه هم هیچ چیز واقعی نیست.

حاشیه ها

1397/02/19 16:05
niloofar

سلام من یک بیت از این غزل رو دیدم و دنبال کل غزل بودم که اینجا پیداش کردم اما عینا این غزل در همین سایت منسوب به امیر خسرو دهلوی هم ذکر شده( غزل شماره408) با این تفاوت که به جای تخلص خواجو خسرو اومده کدوم درسته؟؟