گنجور

شمارهٔ ۷۱

ای بر عذار مهوشت آن زلف پر شکست
چون زنگئی گرفته بشب مشعلی بدست
وی طاق آسمانی محراب ابرویت
پیوسته گشته خوابگه جاودان مست
همچون بلال بر لب کوثر نشسته است
خال لب تو گرچه سیاهیست بت پرست
بنشستی و فغان ز دل ریش من بخاست
قامت بلند و دسته ی ریحان تازه پست
مشنو که از تو هست گزیرم چرا که نیست
یا نیست از تو محنت و رنجم چرا که هست
سروی براستی چو تو از بوستان نخاست
برخاستی و نیش غمم در جگر نشست
صد دل شکار آهوی صیاد شیر گیر
صد جان اسیر عنبر عنبرفشان مست
مخمور سر ز خاک برآرد بروز حشر
مستی که گشت بیخبر از باده ی الست
نگشاد چشم دولت خواجو بهیچ روی
تا دل بر آن کمند گره در گره نبست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بر عذار مهوشت آن زلف پر شکست
چون زنگئی گرفته بشب مشعلی بدست
هوش مصنوعی: ای کسی که وقتی به چهره‌ات نگاه می‌کنم، زلف‌های پر پیچ و خم تو همچون زنگی در شب، مشعل‌دار زیبایی هستند.
وی طاق آسمانی محراب ابرویت
پیوسته گشته خوابگه جاودان مست
هوش مصنوعی: تو مانند طاق آسمان، با ابروهای زیبا و خوش‌فرم خود، همواره سکونت‌گاه ابدی و سرشار از مستی و شادی شده‌ای.
همچون بلال بر لب کوثر نشسته است
خال لب تو گرچه سیاهیست بت پرست
هوش مصنوعی: چهره‌ات همچون بلال در کنار کوثر درخشان است، و هرچند که لب‌هایت سیاه‌اند، اما ارزش و زیبایی‌ات کمتر از پرستش یک بت نیست.
بنشستی و فغان ز دل ریش من بخاست
قامت بلند و دسته ی ریحان تازه پست
هوش مصنوعی: تو نشسته‌ای و از دل شکسته‌ام فریاد برمی‌آید. قامت بلند تو و دسته‌های ریحان تازه، حالتی زیبا و دلنشین به وجود آورده است.
مشنو که از تو هست گزیرم چرا که نیست
یا نیست از تو محنت و رنجم چرا که هست
هوش مصنوعی: نشنو که من از تو دوری می‌کنم، چون درد و رنج من از تو ناشی نمی‌شود. اگر چه دردی هست، اما آن به تو مربوط نمی‌شود.
سروی براستی چو تو از بوستان نخاست
برخاستی و نیش غمم در جگر نشست
هوش مصنوعی: چون تو مانند سرو از باغ سر برآورده‌ای، غم و اندوه دل من در وجودم جای گرفته است.
صد دل شکار آهوی صیاد شیر گیر
صد جان اسیر عنبر عنبرفشان مست
هوش مصنوعی: بسیاری دل‌ها به دنبال زیبایی و جذابیت آهو هستند، مانند صیادی که می‌خواهد آهویی را شکار کند. در عین حال، هزاران جان وجود دارند که تحت تأثیر عطر و زیبایی عنبر، به حالت مستی و شگفتی در آمده‌اند.
مخمور سر ز خاک برآرد بروز حشر
مستی که گشت بیخبر از باده ی الست
هوش مصنوعی: در روز قیامت، حشر (جمع شدن مردم) مانند مستی‌ای است که از تاریکی و غفلت بیرون می‌آید و حالتی شاداب و سرخوش دارد. در این حال، او از نشئگی و باده‌ای که در گذشته مصرف کرده، بی‌خبر است و در حالاتی از شادی به سر می‌برد.
نگشاد چشم دولت خواجو بهیچ روی
تا دل بر آن کمند گره در گره نبست
هوش مصنوعی: خواجو هرگز نگاه خوشبختی را به سوی کسی نینداخت، چرا که دلش به هیچ دلی گره نخورده بود و به هیچ وجه به کسی وابسته نشده بود.