شمارهٔ ۷۰
حذر کن ز یاری که یاریش نیست
بشو دست از آنکو نگاریش نیست
چه ذوقش بود بلبل ار در چمن
گلی دارد و گلعذاریش نیست
خرد راستی را نهالی خوشست
ولیکن بجز صبر باریش نیست
مبر نام مستی که شرب مدام
بود کار آنکس که کاریش نیست
مده دل بدنیا که در باغ عمر
گلی کس نبیند که خاریش نیست
نیابی بجز باده ی نیستی
شرابی که رنج خماریش نیست
مرا رحمت آید بر آنکو چو من
غمی دارد و غمگساریش نیست
بدینسان که کافور او در خطت
عجب گر ز عنبر غباریش نیست
ببازار او نقد قلبم درست
روانست لیکن عیاریش نیست
کجا اوفتم زین میان بر کنار
که بحر مودّت کناریش نیست
اگر زانک خواجو بری شد ز خویش
چه شد حسرت خویش باریش نیست
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حذر کن ز یاری که یاریش نیست
بشو دست از آنکو نگاریش نیست
هوش مصنوعی: مواظب باش از دوستی که به تو کمک نمیکند، از کسی که هیچ نشانی از محبتش نیست، فاصله بگیر.
چه ذوقش بود بلبل ار در چمن
گلی دارد و گلعذاریش نیست
هوش مصنوعی: بلبل اگر در باغ گلی داشته باشد، چه لذتی خواهد برد در حالی که محبوبش در کنار او نیست.
خرد راستی را نهالی خوشست
ولیکن بجز صبر باریش نیست
هوش مصنوعی: خرد و دانش درست مانند نهالی زیبا هستند، اما برای رشد و بهرهبرداری از آن نیاز به صبر و شکیبایی داریم.
مبر نام مستی که شرب مدام
بود کار آنکس که کاریش نیست
هوش مصنوعی: هرگز نام مستی را نبر که نوشیدن مداوم به کار کسی است که در زندگیاش هیچ فعالیتی ندارد.
مده دل بدنیا که در باغ عمر
گلی کس نبیند که خاریش نیست
هوش مصنوعی: دل را فدای دنیا نکن، زیرا در باغ زندگی، هیچ گلی وجود ندارد که بدون خار باشد.
نیابی بجز باده ی نیستی
شرابی که رنج خماریش نیست
هوش مصنوعی: جز نوشیدنی از بادهی عدم، چیز دیگری نخواهی یافت که زحمت خوابآلودگی و خماری آن را نداشته باشد.
مرا رحمت آید بر آنکو چو من
غمی دارد و غمگساریش نیست
هوش مصنوعی: من به آن کسی که مثل من غم دارد و کسی را برای دلجویی و تسکین خود ندارد، رحم میکنم.
بدینسان که کافور او در خطت
عجب گر ز عنبر غباریش نیست
هوش مصنوعی: به طرز شگفتانگیزی، حتی اگر بوی خوش عنبر را از او حس نکنیم، وجود کافور او را میتوانیم در حرکتش ببینیم.
ببازار او نقد قلبم درست
روانست لیکن عیاریش نیست
هوش مصنوعی: در بازار عشق، احساسات من به راحتی و بینقص در جریان است، اما کسی نیست که بتواند این ارزش را درک کند یا به آن توجه کند.
کجا اوفتم زین میان بر کنار
که بحر مودّت کناریش نیست
هوش مصنوعی: کجا میتوانم از این دور و بر جدا شوم و در کنار باشم، در حالی که دریای محبت هیچ کناری ندارد؟
اگر زانک خواجو بری شد ز خویش
چه شد حسرت خویش باریش نیست
هوش مصنوعی: اگر خواجو از خود دور شود، حسرتش دیگر چه سودی دارد.