گنجور

شمارهٔ ۶۶

شمع ما مأمول هر پروانه نیست
گنج ما محصول هر ویرانه نیست
کی شود در کوی معنی آشنا
هر که او از آشنا بیگانه نیست
ترک دارم و دانه کن زیرا که مرغ
هیچ دامی در رهش جز دانه نیست
در حقیقت نیست در پیمان درست
هر که او با ساغر و پیمانه نیست
پند عاقل کی کند دیوانه گوش
زانک عاقل نیست کو دیوانه نیست
نیست جانش محرم اسرار عشق
هر کرا در جان غم جانانه نیست
گرچه ناید موئی از زلفش بدست
کیست کش موئی ازو در شانه نیست
گفتمش افسانه گشتم در غمت
گفت این دم موسم افسانه نیست
گفتمش بتخانه ما را مسجدست
گفت کاینجا مسجد و بتخانه نیست
گفتمش بوسی بده گفتا خموش
کاین سخنها هیچ درویشانه نیست
گفتمش شکرانه را جان می دهم
گفت خواجو حاجت شکرانه نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شمع ما مأمول هر پروانه نیست
گنج ما محصول هر ویرانه نیست
هوش مصنوعی: شمع ما فقط امید هر پروانه نیست و گنج ما تنها نتیجه هر ویرانی نیست.
کی شود در کوی معنی آشنا
هر که او از آشنا بیگانه نیست
هوش مصنوعی: هر کس که با آشنایان بیگانه نباشد، در کوی معنی دوست و آشنا خواهد شد.
ترک دارم و دانه کن زیرا که مرغ
هیچ دامی در رهش جز دانه نیست
هوش مصنوعی: من به آزادی خود علاقه‌مندم و نیاز دارم که به من کمک کنی تا در این راه به هدفم برسم، زیرا هیچ‌چیز دیگری برای رسیدن به آرزوهایم وجود ندارد جز تلاش و کوشش.
در حقیقت نیست در پیمان درست
هر که او با ساغر و پیمانه نیست
هوش مصنوعی: در واقع، هیچ‌کس که با ساغر و پیمانه نیست، نمی‌تواند به پیمان واقعی و درست پایبند باشد.
پند عاقل کی کند دیوانه گوش
زانک عاقل نیست کو دیوانه نیست
هوش مصنوعی: عاقل هرگز نمی‌تواند به دیوانه نصیحت کند، زیرا دیوانه از فهم و درک خوبی برخوردار نیست.
نیست جانش محرم اسرار عشق
هر کرا در جان غم جانانه نیست
هوش مصنوعی: کسی که دلش پر از غم عشق نیست، نمی‌تواند رازهای عشق را درک کند.
گرچه ناید موئی از زلفش بدست
کیست کش موئی ازو در شانه نیست
هوش مصنوعی: هرچند نمی‌توانم رشته‌ای از زلف او دست بزنم، اما کدام‌کس می‌تواند حتی یک تار مو از او در شانه‌اش پیدا کند؟
گفتمش افسانه گشتم در غمت
گفت این دم موسم افسانه نیست
هوش مصنوعی: به او گفتم که در داستان‌ها غرق شدم به خاطر غمت، اما او پاسخ داد که این لحظه وقت داستان‌سرایی نیست.
گفتمش بتخانه ما را مسجدست
گفت کاینجا مسجد و بتخانه نیست
هوش مصنوعی: به او گفتم که خانه ما مانند یک معبد است، او پاسخ داد که اینجا نه معبد است و نه بتخانه.
گفتمش بوسی بده گفتا خموش
کاین سخنها هیچ درویشانه نیست
هوش مصنوعی: به او گفتم که برایم بوسه‌ای بده، اما او پاسخ داد که سکوت کن زیرا این حرف‌ها مناسب حال درویشان نیست.
گفتمش شکرانه را جان می دهم
گفت خواجو حاجت شکرانه نیست
هوش مصنوعی: به او گفتم برای شکرگزاری جانم را می‌دهم، او پاسخ داد که خواجه، نیازی به شکرگزاری نیست.