گنجور

شمارهٔ ۶۴

ابر نیسان باغ را در لؤلؤی لالا گرفت
باد بستان دشت را در عنبر سارا گرفت
چون گل صد برگ بزم خسروانی ساز کرد
بلبل خوش نغمه آهنگ هزار آوا گرفت
زاهد خلوت نشین چون غنچه خرگه زد بباغ
از صوامع رخت بربست و ره صحرا گرفت
ابر را بنگر که لاف درفشانی می زند
بسکه از چشمم بدامن لؤلؤی لالا گرفت
در دلم خون جگر جایش بغایت تنگ بود
از ره چشمم برون جست و ره دریا گرفت
ایکه پیش قامتت آید صنوبر در نماز
راستی را کار بالایت قوی بالا گرفت
چون سواد زلف شبرنگ تو آوردم بیاد
از سرم تا پای چون شمع آتش سودا گرفت
منکه از کافر شدن ترسی ندارم لاجرم
مؤمنم کافر شمرد و کافرم ترسا گرفت
چشم خواجو بین که گوید هر دم از دریا دلی
کای بسا گوهر که باید ابر را از ما گرفت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ابر نیسان باغ را در لؤلؤی لالا گرفت
باد بستان دشت را در عنبر سارا گرفت
هوش مصنوعی: ابرهای بهاری باغ را مانند مروارید زیبا پوشانده‌اند و بادی که از دشت می‌وزد، عطر خوش گل‌ها را به همراه دارد.
چون گل صد برگ بزم خسروانی ساز کرد
بلبل خوش نغمه آهنگ هزار آوا گرفت
هوش مصنوعی: گل صد برگ به مراسم باشکوهی که خسرو برپا کرده است، زیبایی خاصی بخشید. بلبل خوش‌صدا نیز با نغمه‌های دل‌انگیزش، در این میهمانی آهنگی هزارگانه را به گوش‌ها می‌رساند.
زاهد خلوت نشین چون غنچه خرگه زد بباغ
از صوامع رخت بربست و ره صحرا گرفت
هوش مصنوعی: زاهدی که در تنهایی زندگی می‌کند، مانند غنچه‌ای که از خواب باز می‌شود، تصمیم می‌گیرد از دنیای مذهبی و مکان‌های خاص خود خارج شود و به دشت و بیابان برود.
ابر را بنگر که لاف درفشانی می زند
بسکه از چشمم بدامن لؤلؤی لالا گرفت
هوش مصنوعی: به ابرها نگاه کن که چقدر جلوه و زیبایی دارند، چون از دور به نظر می‌رسد که اشک‌های من با درخشندگی لؤلؤی سفید در هم آمیخته شده است.
در دلم خون جگر جایش بغایت تنگ بود
از ره چشمم برون جست و ره دریا گرفت
هوش مصنوعی: در دل من غمی عمیق و سخت وجود داشت که از چشمانم بیرون آمد و به سوی دریا رفت.
ایکه پیش قامتت آید صنوبر در نماز
راستی را کار بالایت قوی بالا گرفت
هوش مصنوعی: وقتی با قامت زیبایت وارد می‌شوی، درخت صنوبر هم برای نماز راست می‌ایستد و به تو احترام می‌گذارد، چون قدرت تو به اندازه‌ای بالا است که همه چیز را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
چون سواد زلف شبرنگ تو آوردم بیاد
از سرم تا پای چون شمع آتش سودا گرفت
هوش مصنوعی: وقتی که رنگ سیاه زلف زیبا و درخشان تو را به یاد آوردم، از سر تا پایم مانند شمعی که در آتش عشق می‌سوزد، شعله‌ور شدم.
منکه از کافر شدن ترسی ندارم لاجرم
مؤمنم کافر شمرد و کافرم ترسا گرفت
هوش مصنوعی: من که از این‌که کافر بشوم، ترسی ندارم؛ بنابراین مؤمنم. او من را کافر دانسته و خود را ترسا معرفی کرد.
چشم خواجو بین که گوید هر دم از دریا دلی
کای بسا گوهر که باید ابر را از ما گرفت
هوش مصنوعی: چشم خواجو را ببین که هر لحظه از دریا سخن می‌گوید، دلش می‌خواهد بگوید که چقدر زیباست گنجی که باید از ابرها برداشت.