گنجور

شمارهٔ ۵۳

دیشب دل ز ملک دو عالم خبر نداشت
جانم ز غم برآمد و از غم خبر نداشت
آنرا که بود عالم معنی مسّخرش
دیدم بصورتی که ز عالم خبر نداشت
دلخسته ئی که کشته شمشیر عشق شد
زخمش بجان رسید و ز مرهم خبر نداشت
مستسقئی که تشنه ی دریای وصل بود
بگذشت آبش از سر و ازیم خبر نداشت
دل صید عشق او شد و آگه نبود عقل
افتاد جام و خرد شد و جم خبر نداشت
جم را چو گشت بی خبر از جام مملکت
خاتم ز دست رفت و ز خاتم خبر نداشت
عیسی که دم ز روح زدی گو ببین که من
دارم دمی که آدم از آن دم خبر نداشت
خواجو که گشت هندوی خال سیه دوست
دل را بمهره داد و زارقم خبر نداشت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیشب دل ز ملک دو عالم خبر نداشت
جانم ز غم برآمد و از غم خبر نداشت
هوش مصنوعی: دیشب دل من از دنیا و آنچه در آن است بی‌خبر بود، جانم به خاطر غم شدید از من جدا شد، اما خودم از این غم بی‌خبر بودم.
آنرا که بود عالم معنی مسّخرش
دیدم بصورتی که ز عالم خبر نداشت
هوش مصنوعی: شخصی را که دانش و درک عمیق از معانی و مفاهیم داشت، دیدم که به شکلی درخشان و جذاب نمایان شده بود و به نظر می‌رسید که از دنیای واقعی و خبرها بی‌خبر است.
دلخسته ئی که کشته شمشیر عشق شد
زخمش بجان رسید و ز مرهم خبر نداشت
هوش مصنوعی: دل خسته‌ای که به خاطر عشق آسیب دیده و زخم‌هایش به جانش رسیده، هیچ خبری از مرهم و درمان ندارد.
مستسقئی که تشنه ی دریای وصل بود
بگذشت آبش از سر و ازیم خبر نداشت
هوش مصنوعی: شخصی که به شدت تشنه وصل و ارتباط عمیق با محبوبش بود، حتی متوجه نشد که آب بر اثر تشنگی‌اش از سرش می‌گذرد و او را در خطر قرار می‌دهد.
دل صید عشق او شد و آگه نبود عقل
افتاد جام و خرد شد و جم خبر نداشت
هوش مصنوعی: دل به دنبال عشق او افتاد، اما عقل از این موضوع بی‌خبر بود. در حالی که عقل در حال غرق شدن در شوق و هیجان بود، خرد نیز از واقعیت‌های این وضعیت آگاهی نداشت.
جم را چو گشت بی خبر از جام مملکت
خاتم ز دست رفت و ز خاتم خبر نداشت
هوش مصنوعی: زمانی که جم از شراب بی‌خبر شد، کنترل مملکت و نشانه‌ی قدرتش را از دست داد و خود نیز از این موضوع بی‌خبر بود.
عیسی که دم ز روح زدی گو ببین که من
دارم دمی که آدم از آن دم خبر نداشت
هوش مصنوعی: عیسی که درباره روح صحبت می‌کند، بیاید و ببیند که من دمی دارم که آدام نیز از آن بی‌خبر بود.
خواجو که گشت هندوی خال سیه دوست
دل را بمهره داد و زارقم خبر نداشت
هوش مصنوعی: خواجو که عاشق دختری با خال سیاه شد، دل خود را به او سپرد و نمی‌دانست چه خبر می‌گذرد.