گنجور

شمارهٔ ۴۸

رمضان آمد و شد کار صراحی از دست
بدرستی که دل نازک ساغر بشکست
من که جز باده نمی بود بدستم نفسی
دست گیرید که هست این نفسم باد بدست
آنک بی مجلس مستان ننشستی یکدم
این زمان آمد و در مجلس تذکیر نشست
ماه نو چون ز لب بام بدیدم گفتم
ایدل از چنبر این ماه کجا خواهی جست
در قدح دل نتوان بست مگر صبحدمی
که تو گوئی رمضان بار سفر خواهد بست
خون ساغر بچنین روز نمی شاید ریخت
رگ بربط بچنین وقت نمی باید خست
ماه روزه ست و مرا شربت هجران روزی
روز توبه ست و ترا نرگس جادو سرمست
هیچکس نیست که با شحنه بگوید که چرا
کند ابروی تو سرداری مستان پیوست
وقت افطار بجز خون جگر خواجو را
تو مپندار که در مشربه جلّابی هست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رمضان آمد و شد کار صراحی از دست
بدرستی که دل نازک ساغر بشکست
هوش مصنوعی: ماه رمضان فرارسیده و کار شراب‌خواری از دست رفته، زیرا قلب حساس و لطیف ساغر شکسته است.
من که جز باده نمی بود بدستم نفسی
دست گیرید که هست این نفسم باد بدست
هوش مصنوعی: من تنها چیزی که در دست دارم شراب است، دست کم یک نفس بگیر که این نفس من هم به دستی دیگر وابسته است.
آنک بی مجلس مستان ننشستی یکدم
این زمان آمد و در مجلس تذکیر نشست
هوش مصنوعی: تو هیچ‌گاه در جمع مستان برای یک لحظه هم ننشستی، حالا این زمان آمده‌ای و در مجلس تذکر نشسته‌ای.
ماه نو چون ز لب بام بدیدم گفتم
ایدل از چنبر این ماه کجا خواهی جست
هوش مصنوعی: وقتی ماه نو را از لبه بام دیدم، به خودم گفتم: ای معشوق، تو از این دایره‌ی ماه کجا می‌خواهی بروی؟
در قدح دل نتوان بست مگر صبحدمی
که تو گوئی رمضان بار سفر خواهد بست
هوش مصنوعی: در دل نمی‌توان غم‌ها را به خوبی پنهان کرد، مگر در صبح سپیدی که تو بگویی ماه رمضان سفر خود را آغاز خواهد کرد.
خون ساغر بچنین روز نمی شاید ریخت
رگ بربط بچنین وقت نمی باید خست
هوش مصنوعی: در این روزها نباید غمگین و خسته بود، چرا که روزگار به ما اجازه نمی‌دهد که از شادی و شوق دور باشیم. باید از زندگی و لحظات خوب بهره ببریم و به جای اندوه، به زیبایی‌ها توجه کنیم.
ماه روزه ست و مرا شربت هجران روزی
روز توبه ست و ترا نرگس جادو سرمست
هوش مصنوعی: در روزی که ماه در آسمان است و من در جدایی رنج می‌برم، تو غرق در زیبایی و جذابیتی هستی که هر کس را مسحور می‌کند. روزی است که من باید به سوی توبه و پشیمانی بروم، اما تو با چشمان زیبا و جادویی‌ات مست و شاداب هستی.
هیچکس نیست که با شحنه بگوید که چرا
کند ابروی تو سرداری مستان پیوست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نیست که به نگهبان بگوید چرا ابروی تو نشان‌دهنده‌ی دلخوشی و شادابی نیست و همیشه شاداب و سرزنده به نظر می‌رسی.
وقت افطار بجز خون جگر خواجو را
تو مپندار که در مشربه جلّابی هست
هوش مصنوعی: در زمان افطار، تنها چیزی که می‌توان برای خواجویان تصور کرد، خون جگر است و نه چیزی دیگر، چرا که در این میکده، جز آن نمی‌توان یافت.

حاشیه ها

1396/01/28 17:03
گمنام-۱

خون ساغربه چنین روز نمی شاید ریخت
رگ بربت به چنین وقت نمی باید خست.
گاه زیباتر از سخن حافظ
در قد و قامت سخن سعدی

1396/01/28 22:03
nabavar

گل گفتی گمنام گرامی
توضیحی میخواهم از دوستان برین دو بیت :
هیچکس نیست که با شحنه بگوید که چرا
کند ابروی تو سرداری مستان پیوست
وقت افطار به جز خون جگر خواجو را
تو مپندار که در مشربه جلابی هست
تا شکّم از نظر خودم بر طرف شود
زنده باشید

1396/01/28 23:03
nabavar

هیچکس نیست که با شحنه بگوید که چرا
کند ابروی تو سرداری مستان پیوست
وقت افطار به جز خون جگر خواجو را
تو مپندار که در مشربه جلابی هست
راست میگوئید در ابراز نظر در مورد بیت اول ، شک دارم
صبر می کنم تا نظر دوستان را ببینم
ولی در بیت دوم واضح می گوید : گمان مبر که در پیاله
من گلاب هست ، که با خون جگر افطار می کنم
مانا باشید

1396/01/29 01:03
nabavar

ولی باز هم آنچه ازین بیت به نظرم می رسد می نویسم ، باشد که دوستان تکمیلش کنند.
هیچکس نیست که با شحنه بگوید که چرا
کند ابروی تو سرداری مستان پیوست
آیا کسی نیست که داروغه را باخبر کند تا ببیند : ابروی پیوسته ی نگارم مستان را فرمانروا یی می دهد.
یا شاید برین مانا که : ابروی پیوسته ی تو به مستان میانداری داده .
اینطور هم میتوان نوشت بیت آخری را : ابروی پیوست تو مستان را سردار می کند .
مانا باشید

1396/01/29 03:03
گمنام-۱

ماه روزه است، و مرا شربت هجران روزی
روز توبه است، و ترا نرگس جادو سرمست
و کسی نیست تا از کلانتر محل بپرسد ، چگونه است که ابروی تو پیوسته بر مستان فرمان میراند
پیوست به گمانم همان پیوسته ، همواره ، مدام باشد
و پیوست !! چنانکه میگفت
مانا در نهان سراینده

1396/01/29 10:03
nabavar

مهناز گرامی و گمنام عزیز
سپاس
مرا از شک رهانیدید
زنده باشید

1398/02/08 21:05
آراد

خون ساغر بچنین روز نمی‌شاید ریخت
رک بربط بچنین وقت نمی‌باید خست
سلام دوستان بیت دوم *رک* است یا باید رگ باشد ، اگر *رک* درست است به چه معنی است و به چه تلفظی است؟
اگر کل بیت رو معنی کنین ممنون میشم

1398/02/09 02:05
آراد

ببخشید منطورم مصرع دوم بیت ذکر شده بود

1398/02/09 07:05
محسن ، ۲

آراد جان
رگ بربط به چنین وقت نمی باید خست.
تار ساز را نباید لمس کنی که شنیدن صدای موسیقی درین ماه حرام است
خستنِ رگِ ساز به مانای مضراب زدن است
منظورش اینست که نباید دست به ساز بزنی ، باید موسیقی را کنار بگذاری

1398/02/09 22:05
آراد

سلام محسن جان
ممنون بابت توضیح کاملتون .

1398/02/10 00:05
محسن ، ۲

اراد جان
قابلی نداشت
برقرار و شاد باشی