گنجور

شمارهٔ ۴۰

کارم از دست دل فرو بستست
عقلم از جام عشق سر مستست
زلف او در تکسّرست ولیک
دل شوریده حال من خستست
با دلم کس نمی کند پیوند
بجز از حاجبش که پیوستست
هر کجا در زمانه دلبندیست
دل در آن زلف دلگسل بستست
یا رب این حوری از کدام بهشت
همچو مرغ از چمن برون جستست
با منش هر که دید می گوید
فتنه بنگر که با که بنشستست
عجب از سنبل تو می دارم
که چه شوریده ی زبر دستست
دل ریشم چو در غمت خون شد
مردم دیده دست ازو شستست
گرچه بگسسته ئی دل از خواجو
بدرستی که عهد نشکستست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کارم از دست دل فرو بستست
عقلم از جام عشق سر مستست
هوش مصنوعی: دلم کارم را متوقف کرده و عقل من از شراب عشق پریشان و سرگشته است.
زلف او در تکسّرست ولیک
دل شوریده حال من خستست
هوش مصنوعی: زلف او در حال به هم ریختگی است، اما دل بی‌تاب من خسته و ناآرام است.
با دلم کس نمی کند پیوند
بجز از حاجبش که پیوستست
هوش مصنوعی: جز شخصی که در زندگی‌ام به او اعتماد دارم، با هیچ‌کس دیگری ارتباط قلبی ندارم.
هر کجا در زمانه دلبندیست
دل در آن زلف دلگسل بستست
هوش مصنوعی: هر جا که در این دنیا کسی وجود دارد که دل را به خود می‌کشاند، دل نیز به زنجیر آن زیبایی گرفتار می‌شود.
یا رب این حوری از کدام بهشت
همچو مرغ از چمن برون جستست
هوش مصنوعی: خدایا، این زیبای دلربا از کدام بهشت آمده که همچون پرنده‌ای از باغ به بیرون پریده است؟
با منش هر که دید می گوید
فتنه بنگر که با که بنشستست
هوش مصنوعی: هر کسی که با رفتار و منش شخصی آشنا شود، به او می‌گوید که توجه کن به فتنه‌ای که او بنا به دوستی با چه کسانی درگیر شده است.
عجب از سنبل تو می دارم
که چه شوریده ی زبر دستست
هوش مصنوعی: من از زیبایی و جذابیت تو تعجب می‌کنم که چقدر در دل‌ها تلاطم و هیجان ایجاد می‌کند.
دل ریشم چو در غمت خون شد
مردم دیده دست ازو شستست
هوش مصنوعی: دل من که به خاطر غمت غمگین و ناراحت است، اشک می‌ریزد و از چشمانم می‌ریزد. دیگر از او دست کشیده‌ام.
گرچه بگسسته ئی دل از خواجو
بدرستی که عهد نشکستست
هوش مصنوعی: هرچند دل از خواجو جدا شده، اما واقعاً عهد و پیمان شکسته نشده است.