گنجور

شمارهٔ ۳۹

جانم از باده ی لعل تو خراب افتادست
دلم از آتش هجر تو کباب افتادست
گرچه خواب آیدت ای فتنه ی مستان در چشم
هر که از چشم و رخت بی خور و خواب افتادست
باز مرغ دل من در گره زلف کژت
همچو کبکیست که در چنگ عقاب افتادست
ایکه بالای بلند تو بلای دل ماست
دلم از چشم تو در عین عذاب افتادست
دست گیرید که در لجّه ی دریای سرشک
تن من همچو خسی بر سر آب افتادست
خبر من بسر کوی خرابات برید
که خرابی من از باده ی ناب افتادست
تا چه مرغم که مرا هر که ببیند گوید
بنگر این پشّه که در جام شراب افتادست
خرّم آن صید که در قید تو گشتست اسیر
حبذا دعد که در چنگ رباب افتادست
ای حریفان بشتابید که مسکین خواجو
بر سر کوی خرابات خراب افتادست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جانم از باده ی لعل تو خراب افتادست
دلم از آتش هجر تو کباب افتادست
هوش مصنوعی: جانم از نوشیدن شراب سرخ تو به خطر افتاده است و دلم به خاطر دوری‌ات مانند تکه‌ای کباب شده و در آتش سوخته است.
گرچه خواب آیدت ای فتنه ی مستان در چشم
هر که از چشم و رخت بی خور و خواب افتادست
هوش مصنوعی: اگرچه چشم‌هایت خواب را به انسان می‌آورد، اما برای کسی که از زیبایی و جلوه‌ات بی‌خواب و بی‌خود شده، خواب و آرامش معنا ندارد.
باز مرغ دل من در گره زلف کژت
همچو کبکیست که در چنگ عقاب افتادست
هوش مصنوعی: دل من همچون پرنده‌ای است که در زلف‌های نامنظم تو گرفتار شده، مانند کبکی که در چنگال عقابی افتاده است.
ایکه بالای بلند تو بلای دل ماست
دلم از چشم تو در عین عذاب افتادست
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی تو برای قلب من مثل یک چالش بزرگ است و در عین حال، دل من به خاطر نگاه تو در عذاب و درد قرار گرفته است.
دست گیرید که در لجّه ی دریای سرشک
تن من همچو خسی بر سر آب افتادست
هوش مصنوعی: دستتان را بگیرید، زیرا در بی‌نهایت دریای غم من، مانند یک دانه‌ی شن روی آب قرار گرفته‌ام.
خبر من بسر کوی خرابات برید
که خرابی من از باده ی ناب افتادست
هوش مصنوعی: خبر من را به کوی بزم و می‌خانه برسانید، زیرا که حال و روز من به خاطر شراب ناب و خالص دچار خرابی و پریشانی شده است.
تا چه مرغم که مرا هر که ببیند گوید
بنگر این پشّه که در جام شراب افتادست
هوش مصنوعی: من چه وضعیتی دارم که هر کسی مرا ببیند، می‌گوید نگاه کن به این پشه‌ای که در جام شراب افتاده است.
خرّم آن صید که در قید تو گشتست اسیر
حبذا دعد که در چنگ رباب افتادست
هوش مصنوعی: دلشاد آن کسی است که در بند تو گرفتار شده است. چه زیباست آن آواز که در دام ساز موسیقی افتاده است.
ای حریفان بشتابید که مسکین خواجو
بر سر کوی خرابات خراب افتادست
هوش مصنوعی: ای دوستان، سریع‌تر بیایید چون مسکین خواجو در کنار خیابان و در محلهٔ خرابکاران به حالت خراب و آشفته به زمین افتاده است.