گنجور

شمارهٔ ۳۳

آن جوهر جانست که در گوهر کانست
یا می که درو خاصیت جوهر جانست
یاقوت روان در لب یاقوتی جامست
یا چشم قدح چشمه ی یاقوت روانست
زین پس من و میخانه که در مذهب عشّاق
خاک در خمخانه به از خانه ی خانست
در جام عقیقین فکن ای لعبت ساقی
لعلی که ازو خون جگر در دل کانست
یک شربت از آن لعل مفرّح بمن آور
کز فرط حرارت دل من در خفقانست
ما غافل و آن عمر گرامی شده از دست
افسوس ز عمری که بغفلت گذرانست
هر کش غم آن نادره دور زمان کشت
او را چه غم از حادثه ی دور زمانست
در روی تو بیرون زنکوئی صفتی نیست
کانست که دلها همه سرگشته ی آنست
خواجو سخن یار چه گوئی بر اغیار
خاموش که شمع آفت جانش ز زبانست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن جوهر جانست که در گوهر کانست
یا می که درو خاصیت جوهر جانست
هوش مصنوعی: این بیت به اهمیت و ارزش درونی اشیا اشاره دارد. در واقع، جوهر واقعی هر چیز همانی است که در ذات و باطن آن نهفته است. مانند جواهری که در دل معدن وجود دارد یا همانند می که خاصیت‌های خاصی از روح و جان را در خود دارد. این از این نظر مهم است که اصل و جوهر هر چیز در واقعیت آن نهفته است و ظاهر ممکن است فریبنده باشد.
یاقوت روان در لب یاقوتی جامست
یا چشم قدح چشمه ی یاقوت روانست
هوش مصنوعی: سنگ یاقوت زیبا در لبِ جام یاقوتی وجود دارد، یا اینکه اشکال براق چشم این جام، به مانند چشمه‌ای از یاقوت می‌درخشند.
زین پس من و میخانه که در مذهب عشّاق
خاک در خمخانه به از خانه ی خانست
هوش مصنوعی: از این به بعد من و میخانه، زیرا برای عاشقان، خاکی در خمخانه بهتر از خانهٔ خان است.
در جام عقیقین فکن ای لعبت ساقی
لعلی که ازو خون جگر در دل کانست
هوش مصنوعی: ای ساقی، زیبای من، در لیوان عقیقینی که در دست داری، شرابی بریز که از آن، قطراتی از خون جگر در دل‌ها جاری می‌شود.
یک شربت از آن لعل مفرّح بمن آور
کز فرط حرارت دل من در خفقانست
هوش مصنوعی: یک لیوان از آن نوشیدنی خوشمزه و قرمز رنگ به من بده، زیرا گرم شدم و دل من در حالت تنگی و ناراحتی قرار دارد.
ما غافل و آن عمر گرامی شده از دست
افسوس ز عمری که بغفلت گذرانست
هوش مصنوعی: ما غافل هستیم و این عمر با ارزش از دست می‌رود. افسوس بر زمانی که با بی‌توجهی گذشت.
هر کش غم آن نادره دور زمان کشت
او را چه غم از حادثه ی دور زمانست
هوش مصنوعی: هر کسی که در غم آن انسان بی‌نظیر و غریب است، نباید نگران وقایع و حوادث زمانه باشد.
در روی تو بیرون زنکوئی صفتی نیست
کانست که دلها همه سرگشته ی آنست
هوش مصنوعی: زیبایی و ویژگی‌های تو به قدری منحصربه‌فرد است که هیچ کدام از صفات دیگران قادر به جلب توجه دل‌ها نیستند و همه به سوی تو جذب شده‌اند.
خواجو سخن یار چه گوئی بر اغیار
خاموش که شمع آفت جانش ز زبانست
هوش مصنوعی: بهتر است درباره محبت خود با دیگران صحبت نکنی، چرا که کلام تو برای معشوق همچون نوری است که جان او را روشن می‌کند.