شمارهٔ ۳۲
بسته ی بند تو از هر دو جهان آزادست
وانک دل بر تو نبستست دلش نگشادست
عارضست در شکن طرّه بدان می ماند
کافتابیست که در عقده ی رأس افتادست
زلف هندو صفتت لیلی و عقلم مجنون
لب جانبخش تو شیرین و دلم فرهادست
سرو را گرچه ببالای تو مانندی نیست
بنده با قدّ تو از سرو سهی آزادست
هیچکس نیست که با هیچکسش میلی نیست
بدنهادست که سر بر قدمی ننهادست
هرگز از چرخ بداختر نشدم روزی شاد
مادر دهر مرا خود بچه طالع زادست
دل من بیتو جهانیست پر از فتنه و شور
بده آن باده ی نوشین که جهان بربادست
در غمت همنفسی نیست بجز فریادم
چه توان کرد که فریاد رسم فریادست
بیش ازین ناوک بیداد مزن بر خواجو
گرچه بیداد تو از روی حقیقت دادست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بسته ی بند تو از هر دو جهان آزادست
وانک دل بر تو نبستست دلش نگشادست
هوش مصنوعی: عشق و وابستگی به تو باعث شده که از تمام محدودیتهای دنیا رها بشوم، اما کسی که دلش به تو بسته نشده، همچنان در قید و بند است و از احساساتش بهرهای نمیبرد.
عارضست در شکن طرّه بدان می ماند
کافتابیست که در عقده ی رأس افتادست
هوش مصنوعی: پرتو نورانی که از تار موی حالت میتابد شبیه به نوری است که از خورشیدی که در گره یا گودالی افتاده منتشر میشود.
زلف هندو صفتت لیلی و عقلم مجنون
لب جانبخش تو شیرین و دلم فرهادست
هوش مصنوعی: موهای تو مثل زلفهای محبوبهی لیلی است و عقل من مانند مجنون به عشق تو در سرگردانی است. لبهای تو که جاننواز است شیریناند و دل من همچون فرهاد، عاشق و دیوانهی توست.
سرو را گرچه ببالای تو مانندی نیست
بنده با قدّ تو از سرو سهی آزادست
هوش مصنوعی: اگرچه هیچ درختی به زیبایی تو نیست و سروها در بلندی و قامت شگفتانگیز تو جا نمیزنند، اما من به خاطر قامت زیبای تو، به شکوه و عظمت آنها نیازی ندارم.
هیچکس نیست که با هیچکسش میلی نیست
بدنهادست که سر بر قدمی ننهادست
هوش مصنوعی: هیچ کسی نیست که با هیچ کس ارتباط نزدیک یا گرمی داشته باشد، این نشان میدهد که انسانها در عمق وجودشان به هم بیتفاوت شدهاند و بر آن ارزش نمیگذارند.
هرگز از چرخ بداختر نشدم روزی شاد
مادر دهر مرا خود بچه طالع زادست
هوش مصنوعی: هرگز از چرخ زندگی ناامید نشدهام، زیرا روزی شاد به دنیا آمدهام و سرنوشت من خود من را به این حال و روز رسانده است.
دل من بیتو جهانیست پر از فتنه و شور
بده آن باده ی نوشین که جهان بربادست
هوش مصنوعی: دل من مانند دنیایی است مملو از آشفتگی و هیجان. بیا، آن شراب دلنشین را به من بده، زیرا جهان در حال نابودی است.
در غمت همنفسی نیست بجز فریادم
چه توان کرد که فریاد رسم فریادست
هوش مصنوعی: در غم تو هیچ کسی همراه من نیست و تنها راهی که دارم فریاد زدن است. اما میدانم که فریاد هم خود نوعی بیان درد و غم است و در نهایت فقط نشاندهندهی آن درد است.
بیش ازین ناوک بیداد مزن بر خواجو
گرچه بیداد تو از روی حقیقت دادست
هوش مصنوعی: دیگر به خواجو ظلم نکن، هرچند که ظلم تو از روی حقیقت است.