شمارهٔ ۱۵۹
آورده ایم روی بسوی دیار خویش
باشد که بنگریم دگر روی یار خویش
صوفی و زهد و مسجد و سجاده و نماز
ما و می مغانه و روی نگار خویش
چون زلف لیلی از دو جهان کردم اختیار
مجنونم ار ز دست دهم اختیار خویش
کردم گذار بر سر کویش وزین سپس
تا خود چه بر سرم گذرد از گذار خویش
چون هیچ برقرار نمی ماند از چه روی
ماندست بیقراری من برقرار خویش
زانرا که هرچه دیده ام از خویش دیده ام
هر دم کنم ز دیده سزا در کنار خویش
در بندگی چو کار من خسته بندگیست
تا زنده ام چگونه کنم ترک کار خویش
چون ما شکار آهوی شیرافکن توئیم
گر می کشی بدور میفکن شکار خویش
خواجو چو کرده ئی سبق خون دل روان
از لوح کائنات فرو شو غبار خویش
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آورده ایم روی بسوی دیار خویش
باشد که بنگریم دگر روی یار خویش
هوش مصنوعی: ما به سوی سرزمین خود آمدهایم تا دوباره چشممان به روی محبوبمان بیفتد و او را ببینیم.
صوفی و زهد و مسجد و سجاده و نماز
ما و می مغانه و روی نگار خویش
هوش مصنوعی: عالم دینی و پرهیزگاری و مکانهای مذهبی و عبادت ما، در کنار لذتهای شراب و زیبایی چهره محبوب خود.
چون زلف لیلی از دو جهان کردم اختیار
مجنونم ار ز دست دهم اختیار خویش
هوش مصنوعی: من به زیبایی و دلربایی لیلی مانند زلفش در زندگیام انتخاب کردهام. حالا چنان مجنون و دیوانهاش شدم که اگر اختیار خودم را از دست بدهم، دیگر برایم اهمیتی ندارد.
کردم گذار بر سر کویش وزین سپس
تا خود چه بر سرم گذرد از گذار خویش
هوش مصنوعی: من از کنار کوی تو عبور کردم و بعد از آن نمیدانم چه سرنوشتی برایم رقم خواهد خورد.
چون هیچ برقرار نمی ماند از چه روی
ماندست بیقراری من برقرار خویش
هوش مصنوعی: چرا وقتی هیچ چیز در این دنیا ثابت نمیماند، بیقراری من همچنان پا برجاست و آرامش خود را نمیتواند حفظ کند؟
زانرا که هرچه دیده ام از خویش دیده ام
هر دم کنم ز دیده سزا در کنار خویش
هوش مصنوعی: هر چیزی که دیدهام، از خودم بوده و هر لحظهای که میگذرد، به خودم نگاه میکنم و از آنچه میبینم، سزاوار آن هستم که در کنار خودم قرار بگیرم.
در بندگی چو کار من خسته بندگیست
تا زنده ام چگونه کنم ترک کار خویش
هوش مصنوعی: در خدمتگزاری، وقتی که از کار خسته میشوم، همچنان که زندهام، چگونه میتوانم از وظیفهام دست بکشم؟
چون ما شکار آهوی شیرافکن توئیم
گر می کشی بدور میفکن شکار خویش
هوش مصنوعی: ما مانند شکارچیانی هستیم که به زیبایی و جذبه تو مجذوب شدهایم. اگر قصد کشتن ما را داری، بهتر است ما را به دور پرتاب نکنی و شکار خود را فراموش کنی.
خواجو چو کرده ئی سبق خون دل روان
از لوح کائنات فرو شو غبار خویش
هوش مصنوعی: خواجو به یادگیری و تمرین خود اشاره میکند و از دل پاک و زلال خود، مانند خونی که در رگها جریان دارد، سخن میگوید. او از این که در دنیای گسترده و پر از مشغلههای زندگی فراموش شود، ابراز نگرانی میکند و از خود میخواهد که در میان همه اینها، خود را فراموش نکند و از مشکلات زندگی کاسته و پاکی و سادگیاش را حفظ کند.

خواجوی کرمانی