گنجور

شمارهٔ ۱۵۴

ای دلم را شکّر جان پرورت چون جان عزیز
خاکت پایت همچو آب چشمه ی حیوان عزیز
عیب نبود گر ترنج از دست نشناسم که نیست
در همه مصرم کسی چون یوسف کنعان عزیز
یک زمان آخر چو مهمان توام خوارم مکن
زانک باشد پیش ارباب کرم مهمان عزیز
خستگان زنده دل دانند قدر درد عشق
پیش صاحب درد باشد دارو و درمان عزیز
گر من بیچاره نزدیک تو خوارم چاره نیست
دور نبود گر ندارد بنده را سلطان عزیز
آب چشم و رنگ روی ما ندارد قیمتی
زانک نبود گوهر اندر بحر و زر درکان عزیز
زلف کافر کیش او ایمان من برباد داد
ای عزیزان پیش کافر کی بود ایمان عزیز
گر ترا خواجو نباشد آبروئی در جهان
عیب نبود زانک نبود گنج در ویران عزیز
بر سر میدان عشقش جان بر افشان مردوار
قلب دشمن نشکند آنرا که باشد جان عزیز

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دلم را شکّر جان پرورت چون جان عزیز
خاکت پایت همچو آب چشمه ی حیوان عزیز
هوش مصنوعی: ای دل من، جان تازه و شیرین تو مانند جان عزیز من است. خاک پای تو برایم مانند آب چشمه‌ای گوارا و ارزشمند است.
عیب نبود گر ترنج از دست نشناسم که نیست
در همه مصرم کسی چون یوسف کنعان عزیز
هوش مصنوعی: شایب نیست اگر نتوانم ترنج را از دست بشناسم، چرا که در تمام مصر کسی مانند یوسف، عزیز کنعان، وجود ندارد.
یک زمان آخر چو مهمان توام خوارم مکن
زانک باشد پیش ارباب کرم مهمان عزیز
هوش مصنوعی: مدتی است که مهمان توام، مرا خوار و بی‌ارزش مکن. زیرا مهمان، در حضور بزرگان با کرم، باید گرامی داشته شود.
خستگان زنده دل دانند قدر درد عشق
پیش صاحب درد باشد دارو و درمان عزیز
هوش مصنوعی: کسانی که دلشان زنده است و خسته‌اند، ارزش درد عشق را می‌فهمند. برای کسی که خود درد را تجربه کرده، عشق همانند دارویی گرانبهاست.
گر من بیچاره نزدیک تو خوارم چاره نیست
دور نبود گر ندارد بنده را سلطان عزیز
هوش مصنوعی: اگر من در پیش تو حقیر و بی‌ارزش هستم، چاره‌ای نیست. دور نیست که اگر بنده را مولایی عزیز نباشد، او نیز مقام و ارزشی نخواهد داشت.
آب چشم و رنگ روی ما ندارد قیمتی
زانک نبود گوهر اندر بحر و زر درکان عزیز
هوش مصنوعی: چشم‌های ما و تظاهر زیبایی‌مان ارزش چندانی ندارند، زیرا دریا هیچ جواهر و در معادن هم طلا وجود ندارد.
زلف کافر کیش او ایمان من برباد داد
ای عزیزان پیش کافر کی بود ایمان عزیز
هوش مصنوعی: زلف او که دل را به زحمت می‌اندازد، ایمان من را به خطر انداخته است. ای دوستان، در برابر کسی که به او ایمان ندارم، ایمان من چه ارزشی دارد؟
گر ترا خواجو نباشد آبروئی در جهان
عیب نبود زانک نبود گنج در ویران عزیز
هوش مصنوعی: اگر در دنیا آبرو و اعتباری برای تو نباشد، عیبی ندارد، زیرا گنج و سرمایه‌ای در ویرانه وجود ندارد.
بر سر میدان عشقش جان بر افشان مردوار
قلب دشمن نشکند آنرا که باشد جان عزیز
هوش مصنوعی: در میدان عشق، مردانه جان خود را فدای عشق می‌کنم. قلب دشمنان را نمی‌شکنم، زیرا کسی که جانش ارزشمند است، این کار را نمی‌کند.

حاشیه ها

1399/08/01 10:11
منصور

مصرع اول بیت آخر به جای "جهان" باید "جان" نوشته شود