گنجور

شمارهٔ ۱۵۳

نشست شمع سحرای چراغ مجلسیان خیز
بیار باده و بشنو نوای مرغ سحرخیز
سپیده نافه گشایست و باد غالیه افشان
شراب مشک نسیمست و مشک غالیه آمیز
کنون که غنچه بخندید و باد صبح برآمد
بگیر داد صبوحی ز باده ی طرب انگیز
چراغ مجلس مستان ز شمع چهره برافروز
ز بهر نقل حریفان شکر ز پسته فرو ریز
مرا که خال تو فلفل فکنده است بر آتش
چرا ز غالیه دلبند می کنی و دلاویز
برون ز شکّر شیرین سخن مگوی که فرهاد
بنیم جو نخرد خسروی ملکت پرویز
بسوز مجمر و دود از دل عبیر برآور
بساز بربط و آتش ز جان عود برانگیز
بگیر سلسله ی زلف دلبران سمن رخ
برآر شور ز یاقوت شاهدان شکر ریز
مرا مگوی که پرهیز کن ز میکده خواجو
که مست عشق نداند حدیث توبه و پرهیز

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نشست شمع سحرای چراغ مجلسیان خیز
بیار باده و بشنو نوای مرغ سحرخیز
هوش مصنوعی: شمع روشنایی مجلس در حال خاموشی است، پس بیا باده بیاور و صدای پرنده صبحگاهی را گوش کن.
سپیده نافه گشایست و باد غالیه افشان
شراب مشک نسیمست و مشک غالیه آمیز
هوش مصنوعی: سپیده صبح در حال جوانه زدن است و باد بویی خوش همچون عطر مشک را منتشر می‌کند. نسیم لطیفی با رایحه‌ای معطر در حال جریان است که بوی مشک و عطر گل را با هم ترکیب کرده است.
کنون که غنچه بخندید و باد صبح برآمد
بگیر داد صبوحی ز باده ی طرب انگیز
هوش مصنوعی: اکنون که گل نارنجی شکفته و صبحگاه با نسیم ملایمی شروع شده است، بگذار تا برایت نوشیدنی خوشمزه‌ای را آماده کنیم و از لذت آن بهره‌مند شویم.
چراغ مجلس مستان ز شمع چهره برافروز
ز بهر نقل حریفان شکر ز پسته فرو ریز
هوش مصنوعی: چراغ محفل نوشندگان با نور چهره زیبای تو روشن می‌شود، تا هنگام نقل و صحبت دوستان، شکر را از پسته بر روی هم بریزیم.
مرا که خال تو فلفل فکنده است بر آتش
چرا ز غالیه دلبند می کنی و دلاویز
هوش مصنوعی: مرا که به خاطر خال تو، دل و جانم در آتش است، چرا با زیبایی‌های دلتنگ‌کننده‌ات، قلبم را بیشتر آتش می‌زنی؟
برون ز شکّر شیرین سخن مگوی که فرهاد
بنیم جو نخرد خسروی ملکت پرویز
هوش مصنوعی: هرگز از شیرینی کلام به‌طور واضح سخن مگو، که فرهاد، انسانی که در آرزوی عشق و محبت است، اگر متوجه باشد، دیگر هیچ خرمی از پادشاهی پرویز نخواهد خرید.
بسوز مجمر و دود از دل عبیر برآور
بساز بربط و آتش ز جان عود برانگیز
هوش مصنوعی: آتش را روشن کن و دودی از دل معطر و خوشبو بلند کن. ساز را آماده کن و از جانم شعله‌ای به وجود بیاور.
بگیر سلسله ی زلف دلبران سمن رخ
برآر شور ز یاقوت شاهدان شکر ریز
هوش مصنوعی: در این متن از زیبایی و دلربایی یار سخن می‌رود. به نظر می‌رسد نویسنده به زیبایی موهای یار اشاره کرده و از او می‌خواهد که این زیبایی را به نمایش بگذارد. همچنین، به تأثیر خوشایندی که این زیبایی بر دل و روح می‌گذارد، اشاره شده است. گفتگو از ظرافت و شیرینی دلبر و تماشای جلوه‌های آن، لحظاتی شگفت‌انگیز و مملو از لذت را به تصویر می‌کشد.
مرا مگوی که پرهیز کن ز میکده خواجو
که مست عشق نداند حدیث توبه و پرهیز
هوش مصنوعی: مرا نگو که از میخانه دوری کن، زیرا کسی که به عشق رسیده، داستان توبه و پرهیز را نمی‌فهمد.