شمارهٔ ۱۴۹
دوری از ما مکن ای چشم بد از روی تو دور
زانک جانی تو و از جان نتوان بود صبور
بی ترنج تو بود میوه ی جنّت همه نار
لیک با طلعت تو ناز جهنّم همه نور
بنده یاقوت ترا از بن دندان لؤلؤ
در خط از سنبل مشکین سیاهت کافور
چشمت از دیده ی ما خون جگر می طلبد
روشنست این که بجز باده نخواهد مخمور
سلسبیلست می از دست تو در صحن چمن
خاصه اکنون که جهان باغ بهشتست و تو حور
خیز تا رخت تصوّف بخرابات کشیم
که ز تسبیح ملولیم و ز سجّاده نفور
از پی پرتو انوار تجلی جمال
همچو موسی ارنی گوی رخ آریم بطور
هر که نوشید می بیخودی از جام الست
مست و مدهوش سر از خاک برآرد بنشور
چون مغان از تو بصد پایه فرا پیشترند
تو بدین زهد چهل ساله چه باشی مغرور
ساقیا باده بگردان که بغایت حیفست
ما بدینگونه ز می مست و می از ما مستور
حور با شاهد ما لاف لطافت می زد
لیکن از منظر او معترف آمد بقصور
بینم آیا که طبیبم بسر آید روزی
من بر چشم خوشش مرده و چشمش رنجور
برو از منطق خواجو بشنو قصّه ی عشق
زانک خوشتر بود از لهجه ی داود زبور
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوری از ما مکن ای چشم بد از روی تو دور
زانک جانی تو و از جان نتوان بود صبور
هوش مصنوعی: از ما دوری نکن، ای چشم بد! چراکه تو روح من هستی و من نمیتوانم بدون تو صبر کنم.
بی ترنج تو بود میوه ی جنّت همه نار
لیک با طلعت تو ناز جهنّم همه نور
هوش مصنوعی: بدون میوهی خوشمزهی بهشتی، همه چیز تلخ و ناگوار است، اما با زیبایی تو، جهنم هم به نور و زیبایی تبدیل میشود.
بنده یاقوت ترا از بن دندان لؤلؤ
در خط از سنبل مشکین سیاهت کافور
هوش مصنوعی: من به شکوه و زیبایی تو همچون یاقوتی درخشان مینگرم، که از دندان لؤلؤی تو به دست آمده است. خط تو مانند سنبل سیاه و خوشبو، و رنگی از کافور در خود دارد.
چشمت از دیده ی ما خون جگر می طلبد
روشنست این که بجز باده نخواهد مخمور
هوش مصنوعی: چشمان تو از نگاه ما درد و رنج میطلبد و واضح است که جز با شراب هیچ چیز دیگر تو را مست نمیکند.
سلسبیلست می از دست تو در صحن چمن
خاصه اکنون که جهان باغ بهشتست و تو حور
هوش مصنوعی: در باغی که اکنون مانند بهشت به نظر میرسد، شراب شیرینی از دستان تو در حال ریختن است و تو مانند حوری زیبا هستی.
خیز تا رخت تصوّف بخرابات کشیم
که ز تسبیح ملولیم و ز سجّاده نفور
هوش مصنوعی: بپا خیز که بیاییم به میخانه، چراکه از تکرار عبادت خستهایم و از سجاده دلزده شدهایم.
از پی پرتو انوار تجلی جمال
همچو موسی ارنی گوی رخ آریم بطور
هوش مصنوعی: در جستجوی نور و زیبایی الهی، مانند موسی که از خداوند درخواست دیدار کرد، ما نیز به سوی آن جمال میرویم و چهرهامان را به سوی نور میگردانیم.
هر که نوشید می بیخودی از جام الست
مست و مدهوش سر از خاک برآرد بنشور
هوش مصنوعی: هر کسی که از جام حقیقت و معرفت بنوشد، در حالتی از سرخوشی و گیجی فرو میرود و از دنیا و مادیات جدا میشود. او به مقام بالاتری دست مییابد و از خاک و دنیا فارغ میشود.
چون مغان از تو بصد پایه فرا پیشترند
تو بدین زهد چهل ساله چه باشی مغرور
هوش مصنوعی: مغان که در علم و دانش پیشرفت کردهاند، از تو بسیار بالاترند. با این حال، تو با این زهد و ریاضت چهل سالهات چرا باید مغرور باشی؟
ساقیا باده بگردان که بغایت حیفست
ما بدینگونه ز می مست و می از ما مستور
هوش مصنوعی: ای ساقی، باده را بچرخان، چرا که بسیار نادرست است که ما این گونه از شراب مست باشیم و شراب از ما پنهان بماند.
حور با شاهد ما لاف لطافت می زد
لیکن از منظر او معترف آمد بقصور
هوش مصنوعی: زن زیبایی که در کنار ما بود، به لطافت خود میبالید، اما در حقیقت از دید او، آن لطافت به قصرها و زیباییهای دیگری اشاره داشت.
بینم آیا که طبیبم بسر آید روزی
من بر چشم خوشش مرده و چشمش رنجور
هوش مصنوعی: میبینم آیا که روزی بر من میگذرد که درمانگر او باشم، در حالی که او به خاطر زیباییاش دلمرده است و نگاهش در رنج و غم به سر میبرد.
برو از منطق خواجو بشنو قصّه ی عشق
زانک خوشتر بود از لهجه ی داود زبور
هوش مصنوعی: به حرفهای خواجو گوش کن و داستان عشق را بشنو، زیرا این داستان زیباتر از آواهای موسیقی داوود است.