گنجور

شمارهٔ ۱۴۴

ای تتق بسته از تیره شب بر قمر
طوطی خطّت افکنده پر بر شکر
خورده تاب از خم دلستانت کمند
گشته آب از لب در فشانت گهر
آهویت کرده بر شیر گردون کمین
افعیت گشته بر کوه سیمین کمر
هندویت رانده بر شاه خاور سپه
لشکر زنگت آورده بر چین حشر
چشم پر خواب و رخسار همچون خورت
برده زین عاشق خسته دل خواب و خور
گشته هندوی خال تو مشک ختن
گشته لالای لفظ تو لولوی تر
نافه را از کمند تو دل در گره
لعل را از عقیق تو خون در جگر
ایکه هر لحظه در خاطرم بگذری
یک زمان از سر خون ما درگذر
سر نهادیم بر پایت از دست دل
تا چه آید ز دست تو ما را بسر
سکّه ی روی زردم نبینی درست
زانک نبود ترا التفاتی بزر
تا تو شام و سحر داری از موی و روی
شام هجران خواجو ندارد سحر

اطلاعات

وزن: فاعلن فاعلن فاعلن فاعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای تتق بسته از تیره شب بر قمر
طوطی خطّت افکنده پر بر شکر
هوش مصنوعی: ای تاجی که از تاریکی شب محافظت می‌کند، بر ماهی که طوطی گنجشک‌اش را در میان شکر پاشیده است.
خورده تاب از خم دلستانت کمند
گشته آب از لب در فشانت گهر
هوش مصنوعی: از زیبایی و جذابیت دلستانت به حدی شگفت‌زده شده‌ام که تاب و توان خود را از دست داده‌ام؛ مانند آبی که از لب در به جوش می‌آید و نگینی در آن نمایان می‌شود.
آهویت کرده بر شیر گردون کمین
افعیت گشته بر کوه سیمین کمر
هوش مصنوعی: درد و غم عمیق بر گردونه‌ی سرنوشت نشسته و تأثیرات خود را بر کوه‌های نقره‌ای به نمایش گذاشته است.
هندویت رانده بر شاه خاور سپه
لشکر زنگت آورده بر چین حشر
هوش مصنوعی: هندی‌ها با ناراحتی و ناامیدی از سرزمینشان رانده شده‌اند و آشفتگی و جنگی در شرق به وجود آورده‌اند. سپاه سیاهپوستان نیز در حال نزدیک شدن به سرزمین چین است و وضعیت به شدت بحرانی است.
چشم پر خواب و رخسار همچون خورت
برده زین عاشق خسته دل خواب و خور
هوش مصنوعی: چشمان خسته و خواب‌آلود و چهره‌اش مانند خورشید است، در حالی که این عاشق دل‌شکسته از خواب و سرور بی‌بهره است.
گشته هندوی خال تو مشک ختن
گشته لالای لفظ تو لولوی تر
هوش مصنوعی: چشم‌های سیاه تو به زیبایی مشک ختن تبدیل شده و نغمه‌های شیرین تو مانند لالایی‌ای است که دل‌ها را تسخیر می‌کند.
نافه را از کمند تو دل در گره
لعل را از عقیق تو خون در جگر
هوش مصنوعی: دل مرا به زنجیر عشق تو بسته و مانند لعل، جانم از شدت محبت داغ است.
ایکه هر لحظه در خاطرم بگذری
یک زمان از سر خون ما درگذر
هوش مصنوعی: هر لحظه که در ذهنم می‌گذری، طراحی کن که برای مدتی از درد و رنج ما دور شوی.
سر نهادیم بر پایت از دست دل
تا چه آید ز دست تو ما را بسر
هوش مصنوعی: بر خود را به پای تو نهادیم و از دل و عشق، هیچ نمی‌دانیم که چه سرنوشتی از تو برای ما رقم خواهد خورد.
سکّه ی روی زردم نبینی درست
زانک نبود ترا التفاتی بزر
هوش مصنوعی: سکه‌ی روی زرد من را نخواهی دید، زیرا توجه و توجه تو به من نیست.
تا تو شام و سحر داری از موی و روی
شام هجران خواجو ندارد سحر
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو زیبایی‌هایت را در روز و شب حفظ کرده‌ای، خواجو هرگز از دل‌تنگی شب دوری نخواهد یافت.

حاشیه ها

1387/11/31 13:01
علی

آهو استعاره از چشم معشوق است

1387/11/31 13:01
علی

تتق در بیت 1 چادر

1387/11/31 13:01
علی

لالا: گرانبها لولو :مروارید
موی و روی دربیت 11 جناس لا حق و آرایه حسن تخلص نیز وجود دارد

1388/03/26 10:05

حرف روی : را

1394/03/14 14:06
تردید

فاصله می کشد چشم ما را به خون
تا کجا فاصله تا به کی این جنون
کی زمان فراق از تو پایان رسد
خسته ام دلبرا زین همه چند و چون
گیسوی چون شبت شد کمند بلا
صید تو کی شود از کمندت برون
در طلب می زنم لاف سلطانی ات
گر تمسخر کند جاهل و خصم دون
چاره چون می کند دلبر از عشق خود
دل به تو می دهم چاره بنما کنون
حال ما را خبر می دهد رنگ رخ
چون به سرخی زند لاله ی واژگون
آتش عشق تو چون زبانه کشد
برملا می کند سر و راز درون
آبرو می رود رخ نمایان نما
تا نخوردم قسم بر قلم یا به نون

1403/04/14 12:07
محمد خراسانی

بحر این شعر متدارک مثمن سالم