گنجور

شمارهٔ ۱۴۳

نسیم باد صبا چون ز بوستان آید
مرا ز نکهت او بوی دوستان آید
برون دود زره دیده اشک گرم روم
ز بسکه از دل پر خون من بجان آید
قلم چه شرح دهد زانک داستان فراق
نه ممکنست که یک شمه در بیان آید
اگر بجانب کرمان روان کنم پیکی
هم آب دیده که در دم بسر دوان آید
برون رود ز درونم روان باستقبال
چو بانگ دمدمه ی کوس کاروان آید
چو خونیان بدود اشک و دامنم گیرد
که باش تا خبر یار مهربان آید
سرم بباد رود گر چو شمع از سر سوز
حدیث آتش دل بر سر زبان آید
در آرزوی کنار تو از میان بروم
گهی که وصف میان تو در میان آید
بدین صفت که توئی آب زندگانی را
ز شوق لعل لبت آب در دهان آید
سفر گزیدی و آگه نبودی ای خواجو
که سیر جان شود آنکو بسیرجان آید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نسیم باد صبا چون ز بوستان آید
مرا ز نکهت او بوی دوستان آید
هوش مصنوعی: نسیم ملایم صبحگاهی وقتی از باغ می‌گذرد، بوی خوشی به همراه دارد که یادآور دوستان من است.
برون دود زره دیده اشک گرم روم
ز بسکه از دل پر خون من بجان آید
هوش مصنوعی: دود و غبار از چشمانم بیرون می‌آید و اشک‌های داغ بر روی صورتم می‌ریزد، زیرا دل پر از اندوه و درد من به شدت به جانم فشار می‌آورد.
قلم چه شرح دهد زانک داستان فراق
نه ممکنست که یک شمه در بیان آید
هوش مصنوعی: قلم چه بگوید در مورد قصه‌ی جدایی، زیرا بیان کردن حتی کمی از آن هم ممکن نیست.
اگر بجانب کرمان روان کنم پیکی
هم آب دیده که در دم بسر دوان آید
هوش مصنوعی: اگر نامه‌ای به کرمان بفرستم، پیامبری را با خود می‌برم که بتواند در لحظه به خوبی و سریع حرکت کند.
برون رود ز درونم روان باستقبال
چو بانگ دمدمه ی کوس کاروان آید
هوش مصنوعی: نفس من به بیرون می‌رود و به استقبال می‌رود، مانند صدای زنگ کاروان که نزدیک می‌شود.
چو خونیان بدود اشک و دامنم گیرد
که باش تا خبر یار مهربان آید
هوش مصنوعی: وقتی اشک‌ها به سرعت می‌ریزد و دامنم را می‌گیرد، می‌گویم صبر کن تا خبر از یار مهربان بیاید.
سرم بباد رود گر چو شمع از سر سوز
حدیث آتش دل بر سر زبان آید
هوش مصنوعی: اگر سرم در باد برود، مانند شمعی که در آتش ذوب می‌شود، سخن از آتش دل و سوز و گداز وجودم بر زبانم جاری خواهد شد.
در آرزوی کنار تو از میان بروم
گهی که وصف میان تو در میان آید
هوش مصنوعی: در آرزوی این هستم که وقتی کنار تو هستم، از دل و جان خود بروم و دیگر به وجودم فکر نکنم، زیرا هر وقت از تو سخن به میان می‌آید، تمام وجودم غرق در احساسات می‌شود.
بدین صفت که توئی آب زندگانی را
ز شوق لعل لبت آب در دهان آید
هوش مصنوعی: به خاطر ویژگی‌هایی که تو داری، آب زندگی به شوق لب‌های زیبایت در دهانم حس می‌شود.
سفر گزیدی و آگه نبودی ای خواجو
که سیر جان شود آنکو بسیرجان آید
هوش مصنوعی: ای خواجو، تو که سفر کردی و خبر نداشتی، بدان که تنها کسی که با دل و احساس به دیدار سفر می‌رود، می‌تواند به درک عمیق و سیر جان دست یابد.