شمارهٔ ۱۲۶
زهی زلفت گرهگیری پر از بند
لب لعلت نمک دانی پر از قند
نقاب ششتری از ماه بگشای
طناب چنبری بر مشتری بند
سرم بر کف ز دستان تو تا کی
دلم در خون زهجران تو تا چند
کسی کو خویش را در یار پیوست
کجا یاد آورد از خویش و پیوند
دلا گر عاشقی ترک خرد گیر
که قدر عشق نشناسد خردمند
ببین فرهاد را کز شور شیرین
بیک موی از کمر خود را در افکند
چرا عمر عزیز آمد بپایان
من و یعقوب را در هجر فرزند
تحمّل می کنم بار گران را
ولی دیوانه سر می گردم از بند
چو جز دلبر نمی بینم کسی را
کرا با او توانم کرد مانند
بزن مطرب نوائی از سپاهان
که دل بگرفت ما را از نهاوند
کند خواجو هوای خاک کرمان
ولی پایش به سنگ آید ز الوند
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی زلفت گرهگیری پر از بند
لب لعلت نمک دانی پر از قند
هوش مصنوعی: ای زلفهای تو، که مانند بستن گرههای زیبا و دلربا هستند، لبهای تو همچون میوهای شیرین و خوشمزه هستند که سرشار از لذت و جذابیتاند.
نقاب ششتری از ماه بگشای
طناب چنبری بر مشتری بند
هوش مصنوعی: ماه را از پشت پردهای برمیدارند و به آسمان نگاهی میاندازند، مانند شاعری که در جستجوی زیباییها و نعمتهاست. این تصویر به ما گویای این است که برای رسیدن به خواستهها و آرزوها، باید موانع را کنار زد و به جلو پیش رفت.
سرم بر کف ز دستان تو تا کی
دلم در خون زهجران تو تا چند
هوش مصنوعی: سرت را به دستان تو میگذارم و تا کی باید این دل در خون حسرت جدایی تو بسوزد؟ تا چه زمانی باید این درد را تحمل کنم؟
کسی کو خویش را در یار پیوست
کجا یاد آورد از خویش و پیوند
هوش مصنوعی: کسی که خود را به دوست و یار خود پیوند داده است، چگونه میتواند به یاد خود و پیوندش بیفتد؟
دلا گر عاشقی ترک خرد گیر
که قدر عشق نشناسد خردمند
هوش مصنوعی: ای دل، اگر عاشقی، باید از عقل و فهم دست برداری، زیرا کسی که عشق را نمیشناسد، عاقل نیست.
ببین فرهاد را کز شور شیرین
بیک موی از کمر خود را در افکند
هوش مصنوعی: نگاه کن به فرهاد که از عشق شیرین، بیپروا و بیجهت، موی خود را به دامنش انداخته است.
چرا عمر عزیز آمد بپایان
من و یعقوب را در هجر فرزند
هوش مصنوعی: چرا عمر گرانبها و ارزشمند من به پایان میرسد، مانند یعقوب که در حسرت جدایی از فرزندش رنج میبرد.
تحمّل می کنم بار گران را
ولی دیوانه سر می گردم از بند
هوش مصنوعی: من تحمل میکنم بار سنگینی را، اما از این قید و بند دیوانهوار گریزانم.
چو جز دلبر نمی بینم کسی را
کرا با او توانم کرد مانند
هوش مصنوعی: وقتی فقط محبوبم را میبینم و کسی دیگر را نمییابم، با چه کسی میتوانم مانند او رفتار کنم؟
بزن مطرب نوائی از سپاهان
که دل بگرفت ما را از نهاوند
هوش مصنوعی: بزن ساز و آواز خوشی از سپاهان، زیرا دل ما از نهاوند گرفته و غمگین است.
کند خواجو هوای خاک کرمان
ولی پایش به سنگ آید ز الوند
هوش مصنوعی: خواجو آرزوی بازگشت به خاک کرمان را دارد، اما در این مسیر با موانع و دشواریهایی مواجه میشود که از کوه الوند ناشی میشود.