گنجور

شمارهٔ ۱۲۵

عاقل ندهد عاشق دلسوخته را پند
سلطان ننهد بنده محنت زده را بند
ای یار عزیز انده دوری تو چه دانی
من دانم و یعقوب فراق رخ فرزند
از دیده ی رود آور اگر سیل برانم
چون دجله ی بغداد شود دامن الوند
عیبم مکن ای خواجه که در عالم معنی
جهلست خردمندی و دیوانه خردمند
تا جان بود از مهر رخش برنکنم دل
گر میر نهد بندم و گر پیر دهد پند
آن فتنه کدامست که بنیاد جهانی
چون پرده ز رخسار برافکند بر افکند
بر من مفشان دست تعنّت که بشمشیر
از لعل تو دل برنکنم چون مگس از قند
در دیده ی من حسرت رخسار تو تا کی
در سینه ی من آتش هجران تو تا چند
ناچار چو شد بنده ی فرمان تو خواجو
چون گردن طاعت ننهد پیش خداوند

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عاقل ندهد عاشق دلسوخته را پند
سلطان ننهد بنده محنت زده را بند
هوش مصنوعی: عاقل به عاشق دلسوخته نصیحت نمی‌کند و سلطان هم بر بنده‌ای که در زحمت است، فشار نمی‌آورد.
ای یار عزیز انده دوری تو چه دانی
من دانم و یعقوب فراق رخ فرزند
هوش مصنوعی: ای دوست گرامی، تو از غم جدایی من چه می‌دانی؟ تنها من هستم که این درد را احساس می‌کنم، همچنان که یعقوب از فراق چهره فرزندش رنج می‌برد.
از دیده ی رود آور اگر سیل برانم
چون دجله ی بغداد شود دامن الوند
هوش مصنوعی: اگر سیل از چشمه‌سار من روان شود، مانند دجله‌ی بغداد خواهد شد و دامن کوه الوند را پر خواهد کرد.
عیبم مکن ای خواجه که در عالم معنی
جهلست خردمندی و دیوانه خردمند
هوش مصنوعی: ای آقا، مرا سرزنش نکن، زیرا در دنیای معنوی، بی‌خبری از دانایی و عقل، خردمندان را هم دیوانه می‌کند.
تا جان بود از مهر رخش برنکنم دل
گر میر نهد بندم و گر پیر دهد پند
هوش مصنوعی: تا زمانی که زنده‌ام، هرگز عشق چهره‌ات را از دل نمی‌زنم. حتی اگر پادشاهی من را در بند کند یا یک پیر به من نصیحت کند، باز هم به عشق تو وفادار خواهم ماند.
آن فتنه کدامست که بنیاد جهانی
چون پرده ز رخسار برافکند بر افکند
هوش مصنوعی: فتنه‌ای که به پا خواهد شد، به این شدت است که مانند پرده‌ای بر چهره دنیا را کنار می‌زند و همه چیز را به هم می‌ریزد.
بر من مفشان دست تعنّت که بشمشیر
از لعل تو دل برنکنم چون مگس از قند
هوش مصنوعی: دست‌زدن به من با سخت‌گیری نکن، زیرا همانطور که مگس از قند فاصله نمی‌گیرد، من هم از زیبایی‌های تو دل نمی‌کَنم.
در دیده ی من حسرت رخسار تو تا کی
در سینه ی من آتش هجران تو تا چند
هوش مصنوعی: در چشمان من، همیشه حسرت چهره تو وجود دارد و در قلب من، آتش جدایی و فراق تو نمی‌گذارد که آرامش پیدا کنم. این حالت تا کی ادامه خواهد داشت؟
ناچار چو شد بنده ی فرمان تو خواجو
چون گردن طاعت ننهد پیش خداوند
هوش مصنوعی: وقتی که بنده مجبور به اطاعت از فرمان تو شود، مانند کسی است که در برابر خداوند سر تسلیم فرود نمی‌آورد.