شمارهٔ ۱۶ - فی الاستیهاب
مدیر نقطه ی عالم مدار مرکز ملک
جهان پناه سلیمان فر آصف ثانی
روان پیکر اقبال شمس دولت و دین
ترا رسد که کنی در جهان جهانبانی
چه گویمت که تو از فرط کبریا و جلال
ز هرچه در قلم آید هزار چندانی
ترا ز بهر چه بر حالم اطلاعی نیست
چو روشنست ترا رازهای پنهانی
مرا که داعی این حضرتم روا باشد
فتاده در کف صد محنت و پریشانی
چو در جهان بر ابنای دهر وقعی نیست
بدایع سخن از نکته های یونانی
مرا تو فاضل و دانا مخوان که در عالم
سعادتی نشنیدم ورای نادانی
قناعتیست من خسته را که محصولست
ز فیض عالم علوی غذای روحانی
نه همچو طایفه ی جاهلان که خرسندند
مثال نقش بهیمی بذوق نفسانی
ولی بنزد خرد ز اکتساب تربیتست
حیات روح طبیعی و روح حیوانی
ازین صداع بصدر تو بنده را غرضیست
بگویم ار بارادت سری بجنبانی
چو روشنست بر رای عالم آرایت
که از غذاست قوای نفوس انسانی
ز فرط محنت اگر بر جناب درگاهت
نیاز عرضه ندارم تو خود نمی دانی
شمارهٔ ۱۵ - وله: صدف دُرِّ معانی دُر دریای علومشمارهٔ ۱۷ - بمدح المولی الاعظم رکن الدین البکرانی: چو شاه شرق ز یغمای روم باز آمد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مدیر نقطه ی عالم مدار مرکز ملک
جهان پناه سلیمان فر آصف ثانی
هوش مصنوعی: مدیر کل عالم، مرکز فرمانروایی جهان، پناه سلیمان و فرزند آصف دوم.
روان پیکر اقبال شمس دولت و دین
ترا رسد که کنی در جهان جهانبانی
هوش مصنوعی: روان تو به مانند پیکر شمس، که منبع قدرت و دین است، در دنیا خواهد درخشید و بر جهان تسلط خواهی یافت.
چه گویمت که تو از فرط کبریا و جلال
ز هرچه در قلم آید هزار چندانی
هوش مصنوعی: میخواهم بگویم که تو به دلیل عظمت و شکوهی که داری، از هر چیزی که در ذهن بگنجد بسیار فراتر و برتر هستی.
ترا ز بهر چه بر حالم اطلاعی نیست
چو روشنست ترا رازهای پنهانی
هوش مصنوعی: من نمیدانم چرا به حال من بیتوجهی، در حالی که رازهای پنهانی درباره تو به روشنی مشخص است.
مرا که داعی این حضرتم روا باشد
فتاده در کف صد محنت و پریشانی
هوش مصنوعی: مرا که به حضورم دعوت شده است، در میانهی صد مشکل و آشفتگی گرفتار افتادهام.
چو در جهان بر ابنای دهر وقعی نیست
بدایع سخن از نکته های یونانی
هوش مصنوعی: در دنیا توجهی به انسانها داده نمیشود، بنابراین چیزهای تازه و جالب از نکات و سخنان یونانی ارزش چندانی ندارند.
مرا تو فاضل و دانا مخوان که در عالم
سعادتی نشنیدم ورای نادانی
هوش مصنوعی: مرا به عنوان فردی باهوش و فرزانه خطاب نکن، چرا که در این دنیا هیچ خوشبختیای را جز نادانی تجربه نکردهام.
قناعتیست من خسته را که محصولست
ز فیض عالم علوی غذای روحانی
هوش مصنوعی: قناعت من، که از زندگی خستهام، نتیجهاش از نعمتهای عالم بالا و برای سیراب کردن روح است.
نه همچو طایفه ی جاهلان که خرسندند
مثال نقش بهیمی بذوق نفسانی
هوش مصنوعی: نه مانند گروه نادانانی که از بدیهیات خوشحالند، همانند تصویری که از روی احساسات بیپایه و اساس به وجود آمده است.
ولی بنزد خرد ز اکتساب تربیتست
حیات روح طبیعی و روح حیوانی
هوش مصنوعی: زندگی انسان و روح او به تربیت و آموزش بستگی دارد و این امر از نظر عقل و خرد اهمیت زیادی دارد. به عبارت دیگر، شکلگیری روحی طبیعی و روحی حیوانی به وسیله تربیت و یادگیری است.
ازین صداع بصدر تو بنده را غرضیست
بگویم ار بارادت سری بجنبانی
هوش مصنوعی: من از این درد سر که به قلب تو وابسته است، هدفی دارم. اگر محبت تو را با تکان دادن سری نشان دهی، میخواهم چیزی بگویم.
چو روشنست بر رای عالم آرایت
که از غذاست قوای نفوس انسانی
هوش مصنوعی: وقتی که روشن است برای دانشمندان که تواناییهای انسانی ناشی از غذا است،
ز فرط محنت اگر بر جناب درگاهت
نیاز عرضه ندارم تو خود نمی دانی
هوش مصنوعی: اگر به خاطر درد و رنج زیاد، نیاز خود را به درگاه تو عرضه نکنم، خودت هم از حال من بیخبری.