گنجور

شمارهٔ ۹۱

گفتم که چرا صورتت از دیده نهانست
گفتا که پری را چکنم رسم چنانست
گفتم که نقاب از رخ دلخواه بر افکن
گفتا مگرت آرزوی دیدن جانست
گفتم همه هیچست امیدم ز کنارت
گفتا که ترا نیز مگر میل میانست
گفتم که جهان بر من دلتنگ چه تنگست
گفتا که مرا همچو دلت تنگ دهانست
گفتم که بگو تا بدهم جان گرامی
گفتا که ترا خود ز جهان نقد همانست
گفتم که بیا تا که روان بر تو فشانم
گفتا که گدابین که چه فرمانش روانست
گفتم که چنانم که مپرس از غم عشقت
گفتا که مرا با تو ارادت نه چنانست
گفتم که ره کعبه بمیخانه کدامست
گفتا خمش این کوی خرابات مغانست
گفتم که چو خواجو نبرم جان ز فراقت
گفتا برو ای خام هنوزت غم آنست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفتم که چرا صورتت از دیده نهانست
گفتا که پری را چکنم رسم چنانست
هوش مصنوعی: گفتم چرا چهره‌ات از چشم‌ها پنهان است، او گفت که این رسم پریان است.
گفتم که نقاب از رخ دلخواه بر افکن
گفتا مگرت آرزوی دیدن جانست
هوش مصنوعی: به او گفتم که نقاب را از چهره محبوب کنار بزند، اما او پاسخ داد آیا آرزوی دیدن جان را داری؟
گفتم همه هیچست امیدم ز کنارت
گفتا که ترا نیز مگر میل میانست
هوش مصنوعی: گفتم همه چیز بی‌ارزش است و امیدی از تو ندارم، او پاسخ داد که آیا تو هم تمایل به جدایی از من نداری؟
گفتم که جهان بر من دلتنگ چه تنگست
گفتا که مرا همچو دلت تنگ دهانست
هوش مصنوعی: گفتم که دنیا برای من خیلی تنگ و دلم گرفته است، او گفت که دلتنگی من هم به اندازه دل تو فضایی برای نفس کشیدن ندارد.
گفتم که بگو تا بدهم جان گرامی
گفتا که ترا خود ز جهان نقد همانست
هوش مصنوعی: گفتم بگو تا جان گرامی‌ام را فدای تو کنم، او پاسخ داد که خودت هم ارزش بیشتری از جانت در این دنیا نداری.
گفتم که بیا تا که روان بر تو فشانم
گفتا که گدابین که چه فرمانش روانست
هوش مصنوعی: گفتم بیا تا احساسات و عشق خود را به تو نشان دهم، اما او پاسخ داد که گدا کیست و چه دستوری را می‌فرستد.
گفتم که چنانم که مپرس از غم عشقت
گفتا که مرا با تو ارادت نه چنانست
هوش مصنوعی: گفتم که به خاطر غم عشق تو در چه حالتی هستم، او جواب داد که علاقه‌ام به تو این‌قدر عمیق نیست که بخواهم این درد را تحمل کنم.
گفتم که ره کعبه بمیخانه کدامست
گفتا خمش این کوی خرابات مغانست
هوش مصنوعی: گفتم که راه کعبه کجا است و به چه سمت می‌رود، جواب داد که سکوت کن، اینجا مسیر میخانه و محل عیش و نوش است.
گفتم که چو خواجو نبرم جان ز فراقت
گفتا برو ای خام هنوزت غم آنست
هوش مصنوعی: گفتم چون خواجو نمی‌توانم دوری‌ات را تحمل کنم، او پاسخ داد که برو، ای نادان، هنوز به یاد آن غم هستی.