گنجور

شمارهٔ ۹

آن نقش بین که فتنه کند نقش بند را
و آن لعل لب که نرخ شکستست قند را
پندم مده که تا بشنیدم حدیث دوست
در گوش من مجال نماندست پند را
چون از کمند عشق امید خلاص نیست
رغبت بود بکشته شدن پای بند را
آن را که زور پنجه ی زورآوری نماند
شرطست کاحتمال کند زورمند را
گر پند می دهندم و گر بند می نهند
ما دست داده ایم بهر حال بند را
نگریزد از کمند تو وحشی که گاه صید
راحت رسد ز بند تو سر در کمند را
برکشته زندگی دگر از سر شود پدید
گر بر قتیل عشق برانی سمند را
هر چند کز تو ضربت خنجر گزند نیست
عاشق باختیار پذیرد گزند را
خواجو چو نیست زانکه ستم می کند شکیب
هم چاره احتمال بود مستمند را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن نقش بین که فتنه کند نقش بند را
و آن لعل لب که نرخ شکستست قند را
هوش مصنوعی: به کسی بنگر که با زیبایی‌اش دل‌ها را به حیرت می‌آورد و به آن لب‌های دل‌ربا که ارزش شیرینی را می‌شکند.
پندم مده که تا بشنیدم حدیث دوست
در گوش من مجال نماندست پند را
هوش مصنوعی: به من نصیحت نکن، زیرا وقتی که سخن عشق را از دوست شنیدم، دیگر جایی برای شنیدن نصیحت نداشتم.
چون از کمند عشق امید خلاص نیست
رغبت بود بکشته شدن پای بند را
هوش مصنوعی: وقتی از بند عشق نجاتی نیست، دلیلی برای نادیده گرفتن تمایل به مرگ وجود ندارد.
آن را که زور پنجه ی زورآوری نماند
شرطست کاحتمال کند زورمند را
هوش مصنوعی: اگر کسی قدرت و نیروی تاثیرگذاری نداشته باشد، نباید انتظار داشته باشد که افراد قدرتمند به او توجه کنند یا تحت تاثیر او قرار گیرند.
گر پند می دهندم و گر بند می نهند
ما دست داده ایم بهر حال بند را
هوش مصنوعی: هر چه نصیحت کنند یا اگر هم ما را به زنجیر بکشند، ما در هر حال دست بر داریم و به چنگال بندگی و گسستگی تن نمی‌دهیم.
نگریزد از کمند تو وحشی که گاه صید
راحت رسد ز بند تو سر در کمند را
هوش مصنوعی: وحشی از دام تو فرار نمی‌کند، زیرا گاهی اوقات شکار به راحتی از بند تو آزاد می‌شود. در نتیجه، سر کمند را درست نگاه کن.
برکشته زندگی دگر از سر شود پدید
گر بر قتیل عشق برانی سمند را
هوش مصنوعی: اگر زندگی دوباره از نو بر سر کسی بیفتد، همان‌طور که عشق بتواند سمند را از جایی براند، به این معناست که امکان بیداری و شروعی تازه برای او وجود دارد.
هر چند کز تو ضربت خنجر گزند نیست
عاشق باختیار پذیرد گزند را
هوش مصنوعی: هرچند که از ناحیه تو آسیب و ضربه‌ای نمی‌رسد، ولی عاشق به اراده خود هر درد و رنجی را می‌پذیرد.
خواجو چو نیست زانکه ستم می کند شکیب
هم چاره احتمال بود مستمند را
هوش مصنوعی: اگر خواجو (شاعر) در میان ما نیست و به ما ظلم می‌کند، پس صبر و شکیبایی می‌تواند راه نجاتی برای کسانی باشد که در سختی و تنگدستی قرار دارند.

حاشیه ها

1391/12/09 02:03

واژه ی «شکستست» در مصرع دوم بیت اول ایراد تایپی دارد. لطفا تصحیح فرمایید:
آن نقش بین که فتنه کند نقش‌بنـــــد را
و آن لعل لب که نرخ شکستست قند را