شمارهٔ ۸۸
هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست
کار هیچ آزاده ئی زین آسیا بر گرد نیست
در جهان مردی نمی بینم که از دردی جداست
یک طربناکست بر گردون و آنهم مرد نیست
گرنه بوی دوستان آرد نسیم بوستان
باد پندارش که آخر گنج باد آورد نیست
سرد باشد هر که او بی مهرروئی دم زند
چون دم مهر از دل گر مست از آنرو سردنیست
درد دل را گفتم از وصلش دوا سازم ولیک
دردمندان محبت را دوا جز درد نیست
بی فروغ طلعتش گو که ز مشرق برمیا
کامشبم پروای آن تنها رو شبگرد نیست
چون غبار هستیم بنشست گفتم روشنست
کز من خاکی کنون بر هیچ خاطر گرد نیست
کی گمان بردم که هر چند از جهان خون می خورم
در جهان کس نیست کو خون منش در خورد نیست
تا نپنداری که خواجو با رخ زردست و بس
هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست
کار هیچ آزاده ئی زین آسیا بر گرد نیست
هوش مصنوعی: هیچ صورتی وجود ندارد که زیر سایهی تاریک تقدیر، زرد و پژمرده نباشد و هیچ آزادهای نمیتواند از چرخ زمان و سختیهای آن فرار کند.
در جهان مردی نمی بینم که از دردی جداست
یک طربناکست بر گردون و آنهم مرد نیست
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ مردی را نمیبینم که از رنج و دردی آزاد باشد. همه درگیر دردها و مشکلات هستند، حتی اگر برخی به نظر شاد و خوشحال بیایند، در واقع آنها هم انسان نیستند.
گرنه بوی دوستان آرد نسیم بوستان
باد پندارش که آخر گنج باد آورد نیست
هوش مصنوعی: اگر نسیم باغ بوی دوستان را به همراه بیاورد، باد خیال میکند که در نهایت، گنجی به همراه خود آورده است، در حالی که این چنین نیست.
سرد باشد هر که او بی مهرروئی دم زند
چون دم مهر از دل گر مست از آنرو سردنیست
هوش مصنوعی: هرکس که از عشق و محبت صحبت کند ولی خود قلبی سرد و بیاحساس داشته باشد، سرد و بیفايده است. کسی که به خاطر عشق و محبت شاداب و سرزنده است، هرگز سرد و بیاحساس نخواهد بود.
درد دل را گفتم از وصلش دوا سازم ولیک
دردمندان محبت را دوا جز درد نیست
هوش مصنوعی: من از شادی و وصل محبوبم سخن گفتم تا شاید درد دل را مداوا کنم، اما برای کسانی که عاشقند، دارویی جز همان درد عشق وجود ندارد.
بی فروغ طلعتش گو که ز مشرق برمیا
کامشبم پروای آن تنها رو شبگرد نیست
هوش مصنوعی: بدون نور چهرهاش، بگو که امشب از شرق نمیآیم. نگران آن تنها شدن در شب نیز نیستم.
چون غبار هستیم بنشست گفتم روشنست
کز من خاکی کنون بر هیچ خاطر گرد نیست
هوش مصنوعی: ما مانند غبار هستیم، وقتی که به زمین مینشینیم، به خودم گفتم که واضح است که اکنون از من هیچ نشانی باقی نمانده است.
کی گمان بردم که هر چند از جهان خون می خورم
در جهان کس نیست کو خون منش در خورد نیست
هوش مصنوعی: هرگز تصور نمیکردم که با وجود اینکه از درد و رنج جهان میچشم، در این دنیا کسی پیدا نمیشود که درک کند من چه حالتی دارم و چه دردی را تجربه میکنم.
تا نپنداری که خواجو با رخ زردست و بس
هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست
هوش مصنوعی: تا تصور نکنی که خواجو به خاطر چهره زردش تنهاست، باید بدانی که در دنیای تاریک، همیشه زردی نمیتواند نشانهای از بیخبری یا بدحالی باشد.

خواجوی کرمانی