شمارهٔ ۸۶
اهل دل را از لب شیرین جانان چاره نیست
طوطی خوش نغمه را از شکرستان چاره نیست
گر دلم نشکیبد از دیدار مه رویان رواست
ذرّه را از طلعت خورشید رخشان چاره نیست
صبحدم چون گل بشکر خنده بگشاید دهن
از خروش و ناله ی مرغ سحر خوان چاره نیست
تا تو در چشمی مرا از گریه خالی نیست چشم
ماه چون در برج آبی شد ز باران چاره نیست
رشته ی دندانت از چشمم نمی گردد جدا
لؤلؤ شهوار را از بحر عمّان چاره نیست
از دل تنگم کجا بیرون توانی رفت از آنک
گنج لطفی گنج را در کنج ویران چاره نیست
دور گردون چون مخالف می شود عشّاق را
در عراق ار راست گویی از سپاهان چاره نیست
مردم از اندوه از کرمان نمی یابم خلاص
ای عزیزان هر که مرد او را ز کرمان چاره نیست
خواجو ار در ظلمت شب باده نوشد گو بنوش
خضر را در تیرگی از آب حیوان چاره نیست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اهل دل را از لب شیرین جانان چاره نیست
طوطی خوش نغمه را از شکرستان چاره نیست
هوش مصنوعی: افراد عاطفی و عاشق، از برقراری ارتباط با محبوب و شیرینزبان خود، جز عشق و محبت چارهای ندارند. مانند طوطی خوشزبان که از شیرینیهای شکرستان هیچ راهی جز لذت بردن ندارد.
گر دلم نشکیبد از دیدار مه رویان رواست
ذرّه را از طلعت خورشید رخشان چاره نیست
هوش مصنوعی: اگر دل من از دیدن زیباییهای چهرهی معشوق دگرگون شود، این موضوعی طبیعی است؛ زیرا در برابر درخشش چهرهی خورشید، از ذرّهای کوچک کاری ساخته نیست.
صبحدم چون گل بشکر خنده بگشاید دهن
از خروش و ناله ی مرغ سحر خوان چاره نیست
هوش مصنوعی: در صبحگاه، زمانی که گل با لطافت شکوفا میشود و لبخند خود را نشان میدهد، صدا و نالهی پرنده سحر میگوید که برای آرامش و تدبیر، چارهای وجود ندارد.
تا تو در چشمی مرا از گریه خالی نیست چشم
ماه چون در برج آبی شد ز باران چاره نیست
هوش مصنوعی: تا زمانیکه تو در دل من هستی، چشمانم پر از اشک است و وقتی چشمان ماه در آسمان آبی به خاطر باران پر از آب میشود، دیگر راهی برای آرامش نیست.
رشته ی دندانت از چشمم نمی گردد جدا
لؤلؤ شهوار را از بحر عمّان چاره نیست
هوش مصنوعی: رشته دندانت همیشه در نظرم است و نمیتوانم آن را فراموش کنم، مثل لؤلؤی زیبایی که از دریا جدا نمیشود و چارهای برای دوری از آن نیست.
از دل تنگم کجا بیرون توانی رفت از آنک
گنج لطفی گنج را در کنج ویران چاره نیست
هوش مصنوعی: از دل تنگ و ناراحت من نمیتوانی بیرون بروی، زیرا که این دل پر از محبت و لطفی است که در جایی خراب و ویران قرار دارد و راهحلی برای آن وجود ندارد.
دور گردون چون مخالف می شود عشّاق را
در عراق ار راست گویی از سپاهان چاره نیست
هوش مصنوعی: زمانی که دوران سرنوشت به زیان میچرخد، عاشقان در شرایط سختی قرار میگیرند و هیچ راهی جز راستگویی و حقیقتگویی از سپاهیان ندارند.
مردم از اندوه از کرمان نمی یابم خلاص
ای عزیزان هر که مرد او را ز کرمان چاره نیست
هوش مصنوعی: مردم از غم و اندوه نتوانم به کرمان بروم، ای عزیزان، هر کسی که بمیرد، از کرمان راهی به بیپاسخی نیست.
خواجو ار در ظلمت شب باده نوشد گو بنوش
خضر را در تیرگی از آب حیوان چاره نیست
هوش مصنوعی: اگر خواجو در تاریکی شب شراب مینوشد، باید به او بگویی که خضر را نیز در این تاریکی بنوشد؛ چرا که برای نجات از این تیرگی، چارهای جز آب حیات وجود ندارد.

خواجوی کرمانی