گنجور

شمارهٔ ۸۵

آنزمان مهر تو می جست که پیمان می بست
جان من با گره زلف تو در عهد الست
نو عروسان چمن را که جهان آرایند
با گل روی تو بازار لطافت بشکست
دلم از زلف کژت جان نبرد زانک درو
هندوانند همه کافر خورشید پرست
چشم مخمور تو گر زانکه ببیند در خواب
هیچ هشیار دگر عیب نگیرد بر مست
خسروانند گدایان لب شیرینت
خسرو آنست که او را چو تو شیرینی هست
دلم از روی تو چون می نشکیبد ز آنروی
ببرید از من و در حلقه ی زلفت پیوست
دوش گفتم بنشین زانک قیامت برخاست
فتنه برخاست چو آن سرو خرامان بنشست
زاده ی خاطر خواجو که بمعنی بکرست
حیف باشد که برندش بجهان دست بدست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آنزمان مهر تو می جست که پیمان می بست
جان من با گره زلف تو در عهد الست
هوش مصنوعی: در آن زمان که عشق تو را می‌جویید، روح من با بند زلف تو در پیمان نخستین ارتباط برقرار می‌کرد.
نو عروسان چمن را که جهان آرایند
با گل روی تو بازار لطافت بشکست
هوش مصنوعی: عروس‌های تازه گلزار، با زیبایی و زینت وجود تو، جشنی را به راه می‌اندازند که فضای لطافت و زیبایی را به هم می‌زنند.
دلم از زلف کژت جان نبرد زانک درو
هندوانند همه کافر خورشید پرست
هوش مصنوعی: دل من از زلف کج تو به تنگ آمده، زیرا که در آن عده‌ای وجود دارند که به گمراهی و پرستش چیزهای دیگر مشغولند.
چشم مخمور تو گر زانکه ببیند در خواب
هیچ هشیار دگر عیب نگیرد بر مست
هوش مصنوعی: چشم مست تو اگر در خواب کسی را ببیند، دیگر هیچ شخص هشیاری نمی‌تواند بر او خرده بگیرد.
خسروانند گدایان لب شیرینت
خسرو آنست که او را چو تو شیرینی هست
هوش مصنوعی: گدایان و درویشان، همه به خاطر لب‌های شیرین تو مقام و ارزش بیشتری پیدا می‌کنند. ولی واقعی‌ ترین پادشاه کسی است که مثل تو دارای شیرینی و جذابیت است.
دلم از روی تو چون می نشکیبد ز آنروی
ببرید از من و در حلقه ی زلفت پیوست
هوش مصنوعی: دل من به خاطر تو ز حالم می‌لرزد، اما وقتی به تو نزدیک می‌شوم، همه چیز را فراموش می‌کنم و در زیبایی زنجیره‌وار موهایت غرق می‌شوم.
دوش گفتم بنشین زانک قیامت برخاست
فتنه برخاست چو آن سرو خرامان بنشست
هوش مصنوعی: دیروز به تو گفتم که بنشینی، چون روز قیامت به پاخاست و آشفتگی آغاز شد، مانند آن سرو زیبایی که بر زمین نشسته است.
زاده ی خاطر خواجو که بمعنی بکرست
حیف باشد که برندش بجهان دست بدست
هوش مصنوعی: شکوفه‌ای که در دل خاطرات خواجو رشد کرده و بکر و دست‌نخورده است، حیف است که به دنیای خارج و در دست دیگران سپرده شود.

حاشیه ها

1392/04/19 22:07
سید علی اکبر موسوی

دوش گفتم که بنشین زانک قیامت برخاست
صحیح تر از نظر وزن این است که بگوییم
دوش گفتم بنشین زانک قیامت برخاست
یا
دوش گفتم که ، نشین زانک قیامت برخاست