گنجور

شمارهٔ ۸۳

ای من زدو چشم نیم مستت مست
وزدست تو رفته عقل و دین از دست
بنشین که نسیم صبحدم برخاست
برخیز که نوبت سحر بنشست
با روی تو رونق قمر گُم شد
وز لعل تو قیمت شکر بشکست
گوئی در فتنه و بلا بگشود
نقّاش ازل که نقش رویت بست
برداشت دل شکسته از من دل
وندر سر زلف دلکشت پیوست
از لعل تو یکزمان شکیبم نیست
بی باده کجا قرار گیرد مست
در عشق تو ز آب دیده خواجو را
آخر بر هر کس آبروئی هست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای من زدو چشم نیم مستت مست
وزدست تو رفته عقل و دین از دست
هوش مصنوعی: ای محبوب من، تو با چشمان نیمه مستت مرا مجذوب کرده‌ای و از شدت عشق و شور و شوقی که به تو دارم، عقل و دینم را از دست داده‌ام.
بنشین که نسیم صبحدم برخاست
برخیز که نوبت سحر بنشست
هوش مصنوعی: بنشین و آرامش را احساس کن که نسیم ملایم صبحگاهی وزیدن گرفته است. اما اکنون که زمان سحر به پایان رسیده، باید از جا برخیزی.
با روی تو رونق قمر گُم شد
وز لعل تو قیمت شکر بشکست
هوش مصنوعی: وجود زیبای تو باعث شده تا نور ماه کم رنگ شود و ارزش شکر به خاطر رنگ زیبای لب‌های تو از بین رفته است.
گوئی در فتنه و بلا بگشود
نقّاش ازل که نقش رویت بست
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در میانه‌های آشفتگی‌ها و مشکلات، گویی هنرمند دوران ازل پرده‌ای را از چهره زیبایت کنار زده و تصویر آن را بر روی جهان نقش بسته است.
برداشت دل شکسته از من دل
وندر سر زلف دلکشت پیوست
هوش مصنوعی: دل شکسته من از طرف کسی که به شدت در فکر او هستم، در دلم جا گرفته است.
از لعل تو یکزمان شکیبم نیست
بی باده کجا قرار گیرد مست
هوش مصنوعی: از لعل تو هیچ‌گاه نمی‌توانم صبر کنم؛ بدون شراب، کجا می‌توانم آرامی بیابم در حالی که مست هستم؟
در عشق تو ز آب دیده خواجو را
آخر بر هر کس آبروئی هست
هوش مصنوعی: در عشق تو، خواجو به خاطر اشک‌هایی که ریخته، دیگران را از دست داده و از آن‌ها آبروئی برای خود باقی نمانده است.