شمارهٔ ۸۱
شکنج زلف سیاه تو بر سمن چه خوشست
دمیده سنبلت از برگ نسترن چه خوشست
گرم ز زلف دراز تو دست کوتاهست
دراز دستی آن زلف پر شکن چه خوشست
نمی رود سخنی بر زبان من هیهات
مگر حدیث تو یا رب که این سخن چه خوشست
سپیده دم که گل از غنچه می نماید رخ
نوای بلبل شوریده در چمن چه خوشست
ز جام باده ی دوشینه مست و لایعقل
فتاده بر طرف سرو و نارون چه خوشست
چو جای چشمه که بر جویبار دیده ی من
خیال قامت آن سرو سیمتن چه خوشست
چه گویمت که بهنگام آشتی کردن
میان لاغر او در کنار من چه خوشست
مپرس کز هوس روی دوست خواجو را
دل شکسته بر آن زلف پرشکن چه خوشست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شکنج زلف سیاه تو بر سمن چه خوشست
دمیده سنبلت از برگ نسترن چه خوشست
هوش مصنوعی: پیچ و تاب موی سیاه تو بر روی گل سمن چه زیبا و خوشبوست، و عطر سنبلت که از برگ نسترن ناشی میشود، چه لذتبخش و دلپذیر است.
گرم ز زلف دراز تو دست کوتاهست
دراز دستی آن زلف پر شکن چه خوشست
هوش مصنوعی: اگر دستم به یار تو نمیرسد، زلف بلند و پر پیچ و تاب تو چقدر زیباست.
نمی رود سخنی بر زبان من هیهات
مگر حدیث تو یا رب که این سخن چه خوشست
هوش مصنوعی: هیچ کلامی از زبان من بیرون نمیرود، جز درباره تو. ای پروردگار، چقدر این سخن زیباست!
سپیده دم که گل از غنچه می نماید رخ
نوای بلبل شوریده در چمن چه خوشست
هوش مصنوعی: در سپیده دم که گلها از غنچه بیرون میآیند و چهرهی زیبای خود را نشان میدهند، صدای دلانگیز بلبل دیوانه در چمن چقدر دلنواز است.
ز جام باده ی دوشینه مست و لایعقل
فتاده بر طرف سرو و نارون چه خوشست
هوش مصنوعی: از شراب دیشب به شدت مست و گیج شدهام و در کنار درختان سرو و نارون لحظههای خوشی را تجربه میکنم.
چو جای چشمه که بر جویبار دیده ی من
خیال قامت آن سرو سیمتن چه خوشست
هوش مصنوعی: جایی که چشمه بر روی جویبار قرار دارد، تصویری که در ذهن من از قامت زیبای آن سرو خوشقامت شکل میگیرد، بسیار دلنشین و زیباست.
چه گویمت که بهنگام آشتی کردن
میان لاغر او در کنار من چه خوشست
هوش مصنوعی: به تو چه بگویم که وقتی با او آشتی میکنم، بودن او در کنار من چقدر لذتبخش است.
مپرس کز هوس روی دوست خواجو را
دل شکسته بر آن زلف پرشکن چه خوشست
هوش مصنوعی: از روی میل و آرزو درباره دوست نپرس، زیرا دل خواجو به خاطر زلف شکنندهاش شکسته است و این موضوع برایش خوشایند نیست.

خواجوی کرمانی