گنجور

شمارهٔ ۷۵

ز عشق غمزه و ابروی آن صنم پیوست
امام شهر بمحراب می رود سرمست
جمال او در جنّت بروی من بگشود
خیال او گذر صبر بر دلم دربست
کنون نشانه ی تیر ملامتم مکنید
که رفته است عنانم ز دست و تیر از شست
مرا چو مست بمیرم بهیچ آب مشوی
مگر بجرعه ی دُردی کشان باده پرست
برند دوش بدوشش بخوابگاه ابد
کسی که کرد صبوحی ببزمگاه الست
بجام باده چراغ دلم منوّر کن
که شمع شادیم از تندباد غم بنشست
در آن مصاف که چشم تو تیغ کینه کشید
بسا که زلف تو چشم دلاوران بشکست
بُود لطایف خواجو بهار دلکش شوق
از آن چو شاخ گلشن می برند دست بدست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز عشق غمزه و ابروی آن صنم پیوست
امام شهر بمحراب می رود سرمست
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت آن معشوق، دل من همواره شاد و سرمست است و در این حال، به نماز و عبادت در مساجد شهر می‌روم.
جمال او در جنّت بروی من بگشود
خیال او گذر صبر بر دلم دربست
هوش مصنوعی: زیبایی او مانند بهشت بر من آشکار شد و تصور او باعث شد که صبر در دل من به پایان برسد.
کنون نشانه ی تیر ملامتم مکنید
که رفته است عنانم ز دست و تیر از شست
هوش مصنوعی: اکنون به من ملامت نکنید، چون که کنترل کارهایم از دستم خارج شده و نمی‌توانم خودم را مدیریت کنم.
مرا چو مست بمیرم بهیچ آب مشوی
مگر بجرعه ی دُردی کشان باده پرست
هوش مصنوعی: مرا مانند یک مست بگذار بمیرم و هیچ چیز دیگر نتواند مرا تسلی بدهد، مگر این که جرعه‌ای از شرابی به من بدهی که از آن لذت ببرم.
برند دوش بدوشش بخوابگاه ابد
کسی که کرد صبوحی ببزمگاه الست
هوش مصنوعی: کسی که در بزم روحانی و معنوی صبح کرده و بیدار شده است، همواره در کنار هر دوش (نفس و جان) خود به سر می‌برد و به جایگاه ابدی و خوابگاه جاویدان نزدیک می‌شود.
بجام باده چراغ دلم منوّر کن
که شمع شادیم از تندباد غم بنشست
هوش مصنوعی: بیا و با نوشیدن باده، دل شادابم را روشن کن، زیرا شعله شادی‌ام از باد تند غم خاموش شده است.
در آن مصاف که چشم تو تیغ کینه کشید
بسا که زلف تو چشم دلاوران بشکست
هوش مصنوعی: در مبارزه‌ای که نگاه تو همچون تیغی به کینه درخشید، بسیاری از دلیران به خاطر زیبایی زلف تو شکست خورده و مغلوب شدند.
بُود لطایف خواجو بهار دلکش شوق
از آن چو شاخ گلشن می برند دست بدست
هوش مصنوعی: لطایف خواجو در بهار دلپذیر شوق و عشق را چون شاخی از گلشن در دست یکدیگر می‌چرخاندند.