گنجور

شمارهٔ ۷۴

ترا که موی میان هم وجود و هم عدمست
دو زلف افعی ضحاک و چهره جام جمست
بتیرگی شده آشفته تر حقیقت شرع
سواد زلف تو گوئی که رای بوالحکمست
ز دور چرخ شبی این سؤال می کردم
که از زمانه مرا خود نصیب جمله غمست
بطیره گفت نبینی سپهر کاسه مثال
ز بهر خوردن خون تو جمله تن شکمست
گر آبروی نه در خاک کوش می طلبند
چو زلف یار قد عاشقان چرا بخمست
دلم بغمزه و ابروی او بمکتب عشق
امیدوار چو طفلان بنون و القلمست
ز شام زلف سیه چون نمود طلعت صبح
زمانه گفت که ای عاشقان سپیده دمست
مجال نطق ندارم چرا که بیش از پیش
میان لاغر او در کنار کم ز کمست
ز لعل او شکری التماس می کردم
که مدّتیست که جانم مقید المست
جواب داد که بر هیچ دل منه خواجو
که چون میان دهنم را وجود در عدمست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترا که موی میان هم وجود و هم عدمست
دو زلف افعی ضحاک و چهره جام جمست
هوش مصنوعی: تو که موی میانت به گونه‌ای است که هم وجود و هم عدم را در بر دارد، زلف‌هایت چون افعی زیبا و چهره‌ات چون جام جمی است.
بتیرگی شده آشفته تر حقیقت شرع
سواد زلف تو گوئی که رای بوالحکمست
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که تاریکی و آشفته‌گی حقیقت دین و قوانین شرع مانند تار زلف تو است، گویی که نظر بوالحکم (یک عنوان یا شخصیت اشاره شده) به این نتیجه رسیده است. به عبارت دیگر، زیبایی و جذابیت زلف تو به گونه‌ای است که باعث بلاتکلیفی و سردرگمی در فهم قوانین و حقایق می‌شود.
ز دور چرخ شبی این سؤال می کردم
که از زمانه مرا خود نصیب جمله غمست
هوش مصنوعی: شبی از دور زمانی به این فکر می‌کردم که چرا زندگی فقط غم و اندوه نصیب من کرده است.
بطیره گفت نبینی سپهر کاسه مثال
ز بهر خوردن خون تو جمله تن شکمست
هوش مصنوعی: بطیره می‌گوید که نباید بگذاری آسمان بر تو تسلط پیدا کند، زیرا همه‌چیز در عالم به نوعی برای تغذیه و برداشت از توست و تو در نهایت جسمی خواهی بود که به مصرف دیگران می‌رسد.
گر آبروی نه در خاک کوش می طلبند
چو زلف یار قد عاشقان چرا بخمست
هوش مصنوعی: اگر آبرو و اعتبار در زمین و جمع مردم نباشد، چرا عاشقان به دنبال محبوب می‌گردند؟ مانند زلف یار که در خم و پیچ است، عشق هم در همین حالت وجود دارد.
دلم بغمزه و ابروی او بمکتب عشق
امیدوار چو طفلان بنون و القلمست
هوش مصنوعی: دل من به زیبایی و ابروی او جذاب شده است، همچنان که کودکانی با امید به یادگیری در مدرسه، مشتاق علم و دانش هستند.
ز شام زلف سیه چون نمود طلعت صبح
زمانه گفت که ای عاشقان سپیده دمست
هوش مصنوعی: از شامگاه که زلف سیاه را به نمایش می‌گذارد، صبح که چهره زیبایی را به ما نشان می‌دهد، می‌گوید: ای عاشقان، این سپیده‌دم است.
مجال نطق ندارم چرا که بیش از پیش
میان لاغر او در کنار کم ز کمست
هوش مصنوعی: من حال صحبت کردن ندارم، چون وقتی او را می‌بینم، بیشتر از قبل احساس کمبود می‌کنم.
ز لعل او شکری التماس می کردم
که مدّتیست که جانم مقید المست
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و دلربایی او، از او درخواست می‌کردم، زیرا که مدت زمان زیادی است که جانم در بند اوست.
جواب داد که بر هیچ دل منه خواجو
که چون میان دهنم را وجود در عدمست
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که، ای خواجو، دل خود را به هیچ چیز نبند، زیرا که وجود من در این لحظه مثل چیزی است که در دل زبانم وجود ندارد.

حاشیه ها

1400/07/24 18:09
هیوا

میشه بیت پنج رو معنی کنید لطفا