گنجور

شمارهٔ ۷۲

تا کی ندهی داد من ای داد ز دستت
رحم آر که خون در دلم افتاد ز دستت
تا دور شدی از برم ای طرفه بغداد
شد دامن من دجله ی بغداد ز دستت
از دست تو فردا برون داد بخواهم
تا چند کشم محنت و بیداد ز دستت
بی شکّر شیرین تو در درگه خسرو
بر سینه زنم سنگ چو فرهاد ز دستت
گر زانک بپای علمم راه نباشد
از دور من و خاک ره و داد زدستت
تا چند کنم ناله و فریاد که در شهر
فریادرسی نیست که فریاد ز دستت
هر چند که سر در سر دستان تو کردیم
با این همه دستان نتوان داد ز دستت
از خاک سر کوی تو چون دور فتادیم
دادیم دل سوخته بر باد زدستت
زینسان که بغم خوردن خواجو شده ئی شاد
شک نیست که هرگز نشود شاد زدستت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا کی ندهی داد من ای داد ز دستت
رحم آر که خون در دلم افتاد ز دستت
هوش مصنوعی: چقدر باید منتظر بمانم تا حقم را از تو بگیرم؟ ای کسی که فریاد کمکم را می‌شنوی، مرا درک کن؛ که درد و رنجی در دل دارم که ناشی از رفتار توست.
تا دور شدی از برم ای طرفه بغداد
شد دامن من دجله ی بغداد ز دستت
هوش مصنوعی: وقتی از کنارم دور شدی، ای زیبای بغداد، دامنم مانند دجله بغداد از دستت رها شد.
از دست تو فردا برون داد بخواهم
تا چند کشم محنت و بیداد ز دستت
هوش مصنوعی: از دست تو به فردا می‌رسانم که تا چه مدت باید رنج و درد را به دوش بکشم.
بی شکّر شیرین تو در درگه خسرو
بر سینه زنم سنگ چو فرهاد ز دستت
هوش مصنوعی: به یقین، دربار خسرو، هرگاه که به یاد شیرینی تو می‌افتم، با تمام وجود بر سینه‌ام سنگ می‌زنم، مانند فرهاد که از عشق تو دست به کار شد.
گر زانک بپای علمم راه نباشد
از دور من و خاک ره و داد زدستت
هوش مصنوعی: اگرچه من در راه علم گام نمیزنم، ولی از دور مرا به یاد خاک و اطلاعاتت می‌اندازی.
تا چند کنم ناله و فریاد که در شهر
فریادرسی نیست که فریاد ز دستت
هوش مصنوعی: چند وقت دیگر باید از درد و رنج خود شکایت کنم، وقتی که در این شهر هیچ کس نیست که به کمک من بیاید؟
هر چند که سر در سر دستان تو کردیم
با این همه دستان نتوان داد ز دستت
هوش مصنوعی: با وجود اینکه ما تمام وجودمان را به تو تقدیم کردیم، باز هم نمی‌توانیم دستان تو را فراموش کنیم.
از خاک سر کوی تو چون دور فتادیم
دادیم دل سوخته بر باد زدستت
هوش مصنوعی: وقتی از خاک و سرزمین تو دور افتادیم، دل سوخته و رنجیده‌ام را به باد سپردم.
زینسان که بغم خوردن خواجو شده ئی شاد
شک نیست که هرگز نشود شاد زدستت
هوش مصنوعی: به خاطر این که خواجو در غم و اندوه به سر می‌برد، شکی نیست که او هرگز از دستان تو شاد نخواهد شد.

حاشیه ها

از دور من و، خاک ره و، داد ز دستت