گنجور

شمارهٔ ۷

مگذار مطرب را دمی کز چنگ بنهد چنگ را
در آبگون ساغر فکن آن آب آتش رنگ را
جام صبوحی نوش کن قول مغنّی گوش کن
درکش می و خاموش کن فرهنگ بی فرهنگ را
عامان کالانعام را در کنج خلوت ره مده
الا ببزم عاشقان خوبان شوخ شنگ را
ساقی می چون زنگ ده کائینه ی جان منست
باشد که بزداید دلم ز آئینه جان زنگ را
پر کن قدح تا رنگ زرق از خود فرو شویم بمی
کز زهد و دلق نیلگون رنگی ندیدم زنگ را
آهنگ آن دارد دلم کز پرده بیرون اوفتد
مطرب گر این ره می زند گو پست گیر آهنگ را
فرهاد شورانگیز اگر در پای سنگی جان بداد
گفتار شیرین بی سخن در حالت آرد سنگ را
آهوی چشمت با من ار در عین روبه بازی است
سر پنجه ی شیر ژیان طاقت نباشد رنگ را
خواجو چو نام عاشقان ننگست پیش اهل دل
گر نیک نامی بایدت در باز نام و ننگ را

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مگذار مطرب را دمی کز چنگ بنهد چنگ را
در آبگون ساغر فکن آن آب آتش رنگ را
هوش مصنوعی: بهتر است مطرب لحظه‌ای هم از نوا کردن دست نکشد. سازش را در جامی که به رنگ آب و آتش است بینداز و نگذار سکوتی در فضا حاکم شود.
جام صبوحی نوش کن قول مغنّی گوش کن
درکش می و خاموش کن فرهنگ بی فرهنگ را
هوش مصنوعی: شراب صبحگاهی را بنوش و به نغمه‌ی خواننده گوش بده. معنای آن را درک کن و سپس در سکوت به خاطر خود نگه‌دار، همه‌ی درس‌های بی‌معنا را فراموش کن.
عامان کالانعام را در کنج خلوت ره مده
الا ببزم عاشقان خوبان شوخ شنگ را
هوش مصنوعی: مردم عادی مانند حیوانات نیستند و نباید آنها را در تنهایی رها کرد، مگر اینکه در جمع عاشقان و دل‌باختگان زیبایی‌ها و شادی‌ها قرار گیرند.
ساقی می چون زنگ ده کائینه ی جان منست
باشد که بزداید دلم ز آئینه جان زنگ را
هوش مصنوعی: ای ساقی، باده‌ای بیاور که وجود من پر از زنگار است؛ باشد که این نوشیدنی، غبار و زنگ دل را بزداید و جانم را پاک کند.
پر کن قدح تا رنگ زرق از خود فرو شویم بمی
کز زهد و دلق نیلگون رنگی ندیدم زنگ را
هوش مصنوعی: بیا جام را پُر کن تا از زندگی مصنوعی و فریبنده فاصله بگیریم. من هیچ‌گاه رنگ و زیبایی زهد و لباس ساده را نچشیده‌ام، چرا که در نظر من، زنگار و کسالت به همین زهد وابسته است.
آهنگ آن دارد دلم کز پرده بیرون اوفتد
مطرب گر این ره می زند گو پست گیر آهنگ را
هوش مصنوعی: دل من به قدری احساس می‌کند که می‌خواهد از قید و بندها رها شود. اگر نوازنده (مطرب) این موسیقی را آغاز کند، باید به او بگوید که آهنگ را به سمت پایین بیاورد، تا دل من به آنچه در درونش است، ابراز کند.
فرهاد شورانگیز اگر در پای سنگی جان بداد
گفتار شیرین بی سخن در حالت آرد سنگ را
هوش مصنوعی: فرهاد، با شور و شوقی که داشت، اگر بر روی سنگی جانش را فدای عشق کرد، سخن شیرینی که بی‌کلام است می‌تواند به سنگ جان بدهد و روح و حالت تازه‌ای به آن ببخشد.
آهوی چشمت با من ار در عین روبه بازی است
سر پنجه ی شیر ژیان طاقت نباشد رنگ را
هوش مصنوعی: چشمان تو مانند آهویی است که اگر در زندگی سختی و مشکلاتی وجود داشته باشد، حتی شیر قوی و بزرگ هم نمی‌تواند در برابر رنگ و زیبایی آن تاب بیاورد.
خواجو چو نام عاشقان ننگست پیش اهل دل
گر نیک نامی بایدت در باز نام و ننگ را
هوش مصنوعی: خواجو می‌گوید: اگر می‌خواهی نزد اهل دل محبوب و معتبر باشی، باید از نام و ننگ خود بگذری و به عشق و احساست توجه کنی. درواقع، نام و اعتبار در عشق اهمیت چندانی ندارد.

حاشیه ها

1389/04/22 12:06
عطا گیلانی

مطرف گر این ره میزند گو پست گیر آهنگ را
در این بیت باید مطرب باشد
دو بیت آخر مال این غزل نیستند
---
پاسخ: با تشکر، مطرف با مطرب جایگزین شد. دو بیت آخر را مجزای از اصل غزل نوشتیم تا بعداً با تکیه بر نسخه‌های چاپی تصمیم بهتری راجع به آنها بگیریم.

1391/09/29 11:11
بزرگمهر

به نظر می رسد در ب3- " شوق" باید "شوخ" باشد.

1392/04/22 00:06
امین کیخا

ابگون را بجای مایع بکار برده است

1394/10/23 08:12
تردید

ساقی بیا شهدی رسان بهر شفا دلتنگ را
در ساغرم قدری فشان آن آب آتش رنگ را
شهد و شراب و شاهد و شیرینی و شرم و شعف
شیدا منم برپا نما یلدای هفت اورنگ را
جز تو همه زیبارخان یک برگ از صد دفترند
مانی چنین نقشی نزد این برگه ی ارژنگ را
گر من برای دخت ری هر لحظه می سازم غزل
تسلیم طبعم می کند ملک ری و افرنگ را
شب تا سحر از دوریش درد خماری می کشم
ساقی بیا شهدی رسان بهر شفا دلتنگ را

1395/04/05 08:07
هوتن هویت دوست

با درود، به نظر بنده ”آبگون” در اینجا یعنی ”بیرنگ” که صفت ساغر است.

1397/12/21 14:02
امیر

درود بر دوستان. کلمه "آبگون" همان آبگینه و به معنای شیشه می باشد. در اینجا منظور ساغر شیشه ای است.