گنجور

شمارهٔ ۶۸

سحرگه ماه عقرب زلف من مست
در آمد همچو شمعی شمع دردست
دو پیکر عقربش را زهره در بُرج
کمانکش جادوش را تیر در شست
شبش مه منزل و ماهش قصب پوش
سهی سروش بلند و سنبلش پست
بلالش خازن فردوس جاوید
هلالش حاجب خورشید پیوست
نقاب عنبری از چهره بگشود
طناب چنبری بر مشتری بست
بفندق ضیمرانرا تاب در داد
به عشوه گوشه ی بادام بشکست
سرشک از آرزوی خاکبوسش
روان از منظر چشمم برون جست
به لابه گفتمش بنشین که خواجو
زمانی از تو خالی نیست تا هست
فغان از جمع چون بنشست برخاست
چراغ صبح چون برخاست بنشست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سحرگه ماه عقرب زلف من مست
در آمد همچو شمعی شمع دردست
هوش مصنوعی: در صبح زود، ماه مانند زلف من با حالتی مست و شگفت‌انگیز ظهور کرده است، همچون شمعی که در دستانی لرزان وجود دارد.
دو پیکر عقربش را زهره در بُرج
کمانکش جادوش را تیر در شست
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به دو موجود دارد که یکی از آن‌ها عقرب است و دیگری زهره، سیاره‌ای که به عقرب مرتبط است. این تصویرسازی از ارتباط میان سیاره‌ها و افعال آن‌ها در آسمان استفاده می‌کند. عقرب، با زهره در برج کمان یا نشانه‌ای دیگر در آسمان، به تصویر کشیده شده است. چنین تصاکتی به نوعی تعبیری از قدرت و تأثیر ستاره‌ها و موجودات بر یکدیگر است که در واقع یک جادو و تأثیر را به تصویر می‌کشد. تیر کمان که شست عقرب را تحت تأثیر قرار می‌دهد به نوعی وحدت و تنشی میان عناصر طبیعی و عواطف انسانی اشاره دارد.
شبش مه منزل و ماهش قصب پوش
سهی سروش بلند و سنبلش پست
هوش مصنوعی: در شب زیبای او، نور ماه مانند چمنی درخشان است، صدای پرندگان زیبا به گوش می‌رسد و گل‌های خوشبو در پایین جا خوش کرده‌اند.
بلالش خازن فردوس جاوید
هلالش حاجب خورشید پیوست
هوش مصنوعی: بلال، حافظ بهشت ابدی است و هلال، نگهبان خورشید همواره درخشان است.
نقاب عنبری از چهره بگشود
طناب چنبری بر مشتری بست
هوش مصنوعی: چهره‌ای زیبا و جذاب نمایان شد که با به تن کردن لباسی دلربا، بر زیبایی بیشترش افزوده بود.
بفندق ضیمرانرا تاب در داد
به عشوه گوشه ی بادام بشکست
هوش مصنوعی: در این شعر، یک موجود کوچک و لطیف به نام ضیمر، با حالتی دلنشین و زیبا در حال حرکت است. او به سرعت و با نرمی از گوشه‌ای به گوشه دیگر می‌رود و در این مسیر، به درخت بادام برخورد می‌کند. در این برخورد، شکوفه‌ای از درخت بادام می‌شکند و این صحنه حس لطافت و زیبایی طبیعت را به تصویر می‌کشد.
سرشک از آرزوی خاکبوسش
روان از منظر چشمم برون جست
هوش مصنوعی: می‌توان گفت که از شوق و آرزو برای دیدن محبوبم اشک از چشمانم سرازیر شد.
به لابه گفتمش بنشین که خواجو
زمانی از تو خالی نیست تا هست
هوش مصنوعی: به او گفتم بنشین و از من دور نشو، چون همیشه یاد و خاطرۀ تو در من زنده است و هیچ وقت خالی از تو نمی‌شوم.
فغان از جمع چون بنشست برخاست
چراغ صبح چون برخاست بنشست
هوش مصنوعی: آه و ناله از آن روزی که جمعیت نشسته بودند و سپس دوباره برخاستند. مثل اینکه چراغ صبح به هنگام طلوع بر می‌خیزد و پس از آن به آرامی می‌نشیند.

حاشیه ها

1395/11/26 13:01
احمدعلی غلامی

این غزل را می توان با غزل 27 لسان الغیب حافظ مقایسه نمود که با مطلع زیر شروع می شود:
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست ------ مست از می و میخواران از نرگس مستش مست
حافظ تجربه عارفانه خود را با لطافت و زیبای یار بیان می کند ولی خواجو حتی اگر از ترس عقرب و زهرش صرفه نظر کنیم به زیبای و لطافت بیان حافظ نخواهد رسید.
( تاریخ: 7 / 11 / 1395 )