شمارهٔ ۶۷
دردا که یار در غم و دردم بماند و رفت
ما را چو دود بر سر آتش نشاند و رفت
مخمور باده ی طرب انگیز شوق را
جامی نداد و زهر جدائی چشاند و رفت
گفتم مگر بحیله بقیدش در آورم
از من رمید و توسن بختم رماند و رفت
چون صید او شدم من مجروح خسته را
در بحر خون فکند و جنیبت براند و رفت
جانم چو رو بخیمه روحانیان نهاد
تن را در این حظیره سفلی بماند و رفت
خون جگر چو در دل من جای تنگ یافت
گلگون ز راه دیده ز صحرا براند و رفت
گل در حجاب بود که مرغ سحرگهی
آمد بباغ و آنهمه فریاد خواند و رفت
چو بنده را سعادت قربت نداد دست
بوسید آستانه و خدمت رساند و رفت
بر خاک آستان تو خواجو ز درد عشق
دامن برین سراچه ی خاکی فشاند و رفت
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دردا که یار در غم و دردم بماند و رفت
ما را چو دود بر سر آتش نشاند و رفت
هوش مصنوعی: آه از اینکه محبوب در غم و درد من باقی ماند و خود رفت. او ما را مثل دودی در آتش رها کرد و رفت.
مخمور باده ی طرب انگیز شوق را
جامی نداد و زهر جدائی چشاند و رفت
هوش مصنوعی: شخص در حال تجربه لذتی ناشی از شوق و شادی است، اما هیچ ظرفی برای نگهداری این احساس خوشایند در دست ندارد. او از جداییها و غمها رنج میبرد و این احساسات تلخ او را ترک میکنند.
گفتم مگر بحیله بقیدش در آورم
از من رمید و توسن بختم رماند و رفت
هوش مصنوعی: گفتم شاید با نیرنگ بتوانم او را تحت کنترل درآورم، اما او از من گریخت و شانس مرا ترک کرد و رفت.
چون صید او شدم من مجروح خسته را
در بحر خون فکند و جنیبت براند و رفت
هوش مصنوعی: وقتی که او به دست من افتاد، من را که مجروح و خسته بودم در دریاچهای از خون انداخت و با بیاعتنایی رفت.
جانم چو رو بخیمه روحانیان نهاد
تن را در این حظیره سفلی بماند و رفت
هوش مصنوعی: زمانی که جان من به سوی خیالهای روحانی میرود، بدنم در این مکان دنیوی باقی میماند و روح به سفر میرود.
خون جگر چو در دل من جای تنگ یافت
گلگون ز راه دیده ز صحرا براند و رفت
هوش مصنوعی: وقتی که غم و درد در دل من جا گرفت، اشکهای سرخ و دلمندم از چشمانم مانند گلی در صحرا جاری شد و به راه خود ادامه داد.
گل در حجاب بود که مرغ سحرگهی
آمد بباغ و آنهمه فریاد خواند و رفت
هوش مصنوعی: گل در زیر پوششی پنهان بود، اما مرغ سحرگاهی به باغ آمد و سرودهایی بلند خواند و سپس رفت.
چو بنده را سعادت قربت نداد دست
بوسید آستانه و خدمت رساند و رفت
هوش مصنوعی: وقتی که بنده به سعادت و نزدیکی دست نیافت، دستش را به نشان احترام به آستانه بوسید و پس از آن خدمت کرد و رفت.
بر خاک آستان تو خواجو ز درد عشق
دامن برین سراچه ی خاکی فشاند و رفت
هوش مصنوعی: بر سر خاک پای تو، خواجو از شدت عشق، دامنش را بر این زمین خاکی انداخت و رفت.
حاشیه ها
1395/12/18 10:03
دکتر اندیشه قدیریان
در مصراع اول بیت ششم، «چو» صحیح است نه «چون»