گنجور

شمارهٔ ۵۴

در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست
وز غم عشق تو در شهر چه غوغاست که نیست
گفتی از لعل من امروز تمنّای تو چیست
در دلم زان لب شیرین چه تمنّاست که نیست
بجز از زلف کژت سلسله جنبان دلم
خم زلف تو گواه من شیداست که نیست
پای بند غم سودای تو مسکین دل من
نتوان گفت که این طلعت زیباست که نیست
در چمن نیست ببالای بلندت سروی
راستی در قد زیبای تو پیداست که نیست
با جمالت نکنم میل تماشای بهار
زانکه در گلشن رویت چه تماشاست که نیست
گر کسی گفت که چون قدّ تو شمشادی نیست
اگر آن قامت و بالاست بگو راست که نیست
گفتی از نرگس رعنای منت هست شکیب
شاهد حال من آن نرگس رعناست که نیست
ایکه خواجو ز سر زلف تو شد سودائی
در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست
وز غم عشق تو در شهر چه غوغاست که نیست
هوش مصنوعی: در موی سیاه تو چه فایده‌ای هست که وجود ندارد و از درد عشق تو در این شهر چه هیاهویی هست که وجود ندارد.
گفتی از لعل من امروز تمنّای تو چیست
در دلم زان لب شیرین چه تمنّاست که نیست
هوش مصنوعی: تو از من پرسیدی که امروز چه آرزویی داری، اما من از آن لب شیرین‌ات در دلم چیزی نمی‌خواهم که نباشد.
بجز از زلف کژت سلسله جنبان دلم
خم زلف تو گواه من شیداست که نیست
هوش مصنوعی: جز زلف کج و پیچیده‌ات، هیچ چیز دیگری باعث نمی‌شود که دلم مانند تو شیدا و دلبسته باشد. خم‌های زلف تو بر احساسات من گواهی می‌دهد که هیچ چیز دیگری ندارم.
پای بند غم سودای تو مسکین دل من
نتوان گفت که این طلعت زیباست که نیست
هوش مصنوعی: دل غم‌زده من به خاطر عشق تو گرفتار است، اما نمی‌توانم بیان کنم که این چهره زیبا وجود ندارد.
در چمن نیست ببالای بلندت سروی
راستی در قد زیبای تو پیداست که نیست
هوش مصنوعی: در باغ هیچ درخت راست و بلندی به زیبایی تو وجود ندارد، زیبایی تو آنقدر مشخص و بارز است که دیگر به وجود هیچ سرو و درختی نیازی نیست.
با جمالت نکنم میل تماشای بهار
زانکه در گلشن رویت چه تماشاست که نیست
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی تو دیگر تمایلی به تماشای بهار ندارم، چون تماشای چهره‌ات در گلستان چقدر شگفت‌انگیز است که هیچ چیز دیگری را نمی‌توان با آن مقایسه کرد.
گر کسی گفت که چون قدّ تو شمشادی نیست
اگر آن قامت و بالاست بگو راست که نیست
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که مانند قامت تو هیچ چیز زیبایی وجود ندارد، اگر آن زیبایی و ظرافت را در تو ببیند، به او بگو که درست می‌گوید، چنین زیبایی وجود ندارد.
گفتی از نرگس رعنای منت هست شکیب
شاهد حال من آن نرگس رعناست که نیست
هوش مصنوعی: تو گفتی که زیبایی هجران من به خاطر نرگس رعنای توست، اما این نرگس رعنا فقط شاهد حال من است و خود چیزی از آن ندارد.
ایکه خواجو ز سر زلف تو شد سودائی
در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست
هوش مصنوعی: از زمانی که خواجو درگیر زیبایی موهای تو شده، به چه دردی می‌خورد که در مجاورت این سر زلف سیاه تو هیچ‌کس نیست؟