گنجور

شمارهٔ ۵۳

مشنو که مرا با لب لعلت هوسی نیست
کاندر شکرستان شکری بی مگسی نیست
کس نیست که در دل غم عشق تو ندارد
کانرا که غم عشق کسی نیست کسی نیست
باز آی که با هم نفسی خوش بنشینیم
کز عمر کنون حاصل ما جز نفسی نیست
تنها نه مرا با رخ و زلفت هوسی هست
کامروز کسی نیست که صاحب هوسی نیست
شب نیست که فریاد بگردون نرسانم
لیکن چه توان کرد که فریادرسی نیست
بر طرف چمن ناله اش آن سوز ندارد
هر بلبل دلسوخته کاندر قفسی نیست
از قافله ی عشق بجز ناله ی خواجو
در وادی هجران تو بانگ جرسی نیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مشنو که مرا با لب لعلت هوسی نیست
کاندر شکرستان شکری بی مگسی نیست
هوش مصنوعی: به من نگو که به زیبایی لب‌های تو آرزویی دارم، چون در دنیای شیرین شکر، هرگز شکری بدون مگس وجود ندارد.
کس نیست که در دل غم عشق تو ندارد
کانرا که غم عشق کسی نیست کسی نیست
هوش مصنوعی: هیچ کس نیست که در دل خود غم عشق تو را حس نکند، زیرا کسی که غم عشق دیگری را داشته باشد، وجود ندارد.
باز آی که با هم نفسی خوش بنشینیم
کز عمر کنون حاصل ما جز نفسی نیست
هوش مصنوعی: برگرد و بیا تا با هم در آرامش بنشینیم، زیرا در حال حاضر تنها چیزی که از زندگی‌مان باقی مانده است، نفس نزدیکی به هم است.
تنها نه مرا با رخ و زلفت هوسی هست
کامروز کسی نیست که صاحب هوسی نیست
هوش مصنوعی: تنها من نیستم که به زیبایی و زلف تو تمایل دارم، امروز هیچ‌کس نیست که آرزویی نداشته باشد.
شب نیست که فریاد بگردون نرسانم
لیکن چه توان کرد که فریادرسی نیست
هوش مصنوعی: در تاریکی شب نمی‌توانم شکایت و ناله‌ام را به آسمان برسانم، اما چه می‌توان کرد که کسی برای کمک به من وجود ندارد.
بر طرف چمن ناله اش آن سوز ندارد
هر بلبل دلسوخته کاندر قفسی نیست
هوش مصنوعی: بلبل دلشکسته‌ای که در قفس نیست، دیگر در باغ و چمن ناله نمی‌زند و حالتی از سوز و درد ندارد.
از قافله ی عشق بجز ناله ی خواجو
در وادی هجران تو بانگ جرسی نیست
هوش مصنوعی: در میان مسیر عشق، جز ناله‌های خواجو در تنهایی و دوری از تو، صدای دیگری وجود ندارد.