شمارهٔ ۴۹
هیچ دل نیست که میلش بدلارائی نیست
ضایع آن دیده که بر طلعت زیبائی نیست
اگر از دوست تمنّای تو چیز دگرست
اهل دل را بجز از دوست تمنّائی نیست
ای تماشاگه جان عارض شهر آرایت
بجز از روی تو در شهر تماشائی نیست
ظاهر آنست که بر صفحه ی منشور جمال
مثل ابروی دلارای تو طغرائی نیست
در هوای گل رخسار تو شب تا سحرم
بجز از بلبل شوریده هم آوائی نیست
هر سری لایق سودای تو نبود لیکن
از تو در هیچ سری نیست که سودائی نیست
جای آن هست که بنوازی و دستم گیری
که بجز سایه ی لطف تو مرا جائی نیست
نه که چون لعل شکربار تو نبود شکری
که بهنگام سخن چون تو شکر خائی نیست
خواجو از عشق تو تا منصب لالائی یافت
همچو الفاظ خوشش لؤلؤ لالائی نیست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هیچ دل نیست که میلش بدلارائی نیست
ضایع آن دیده که بر طلعت زیبائی نیست
هوش مصنوعی: هیچ قلبی وجود ندارد که به جمال دلربایی تمایل نداشته باشد و چشمهایی که بر صورت زیبایی نمینگرند، واقعاً نابود شدهاند.
اگر از دوست تمنّای تو چیز دگرست
اهل دل را بجز از دوست تمنّائی نیست
هوش مصنوعی: اگر از دوست چیزی غیر از محبت و عشق میخواهی، بدان که اهل دل تنها به دوستی توجه دارند و هیچ خواستهای جز محبت او ندارند.
ای تماشاگه جان عارض شهر آرایت
بجز از روی تو در شهر تماشائی نیست
هوش مصنوعی: ای مکان زیبای جان، چهرهای که در شهر خود دارم، جز چهره تو در این شهر چیز دیگری برای دیدن نیست.
ظاهر آنست که بر صفحه ی منشور جمال
مثل ابروی دلارای تو طغرائی نیست
هوش مصنوعی: ظاهر این است که در صفحهی منشور زیبایی، چیزی به اندازهی ابروی دلنواز تو وجود ندارد.
در هوای گل رخسار تو شب تا سحرم
بجز از بلبل شوریده هم آوائی نیست
هوش مصنوعی: در فضای زیبا و دلانگیز چهره تو، تا سپیده دم، جز آواز بلبل عاشق، هیچ صدای دیگری وجود ندارد.
هر سری لایق سودای تو نبود لیکن
از تو در هیچ سری نیست که سودائی نیست
هوش مصنوعی: هر کسی لایق عشق تو نیست، اما هیچکس نیست که در دلش آرزوی تو را نداشته باشد.
جای آن هست که بنوازی و دستم گیری
که بجز سایه ی لطف تو مرا جائی نیست
هوش مصنوعی: بجای آنکه من تنها زیر سایه لطف تو باشم، بهتر است مرا در آغوش بگیری و محبت کنی، چون هیچ جا جز نزد تو ندارم.
نه که چون لعل شکربار تو نبود شکری
که بهنگام سخن چون تو شکر خائی نیست
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که تو همچون لعل و جواهر ارزشمندی هستی و هیچ شکر و شیرینی دیگری در زمان صحبت کردن به اندازه زیبایی و جذابیت تو وجود ندارد. در حقیقت، تو یکتایی و هیچ چیز دیگری نمیتواند به پای تو برسد.
خواجو از عشق تو تا منصب لالائی یافت
همچو الفاظ خوشش لؤلؤ لالائی نیست
هوش مصنوعی: خواجو به خاطر عشق تو به مقام و جایگاهی دست یافت که مانند واژههای زیبا و خوش، ارزشی گرانبها دارد و این مقام به اندازهٔ لؤلؤ و مروارید در آواز لالایی ارزشمند است.