شمارهٔ ۲۵۶
زهی ز باده ی لعلت در آتش آب زلال
یکی ز حلقه بگوشان حاجب تو هلال
ندای عشق چو در داد خال مشکینت
بگوش جان من آمد ز روضه بانگ بلال
تو کلک منشی تقدیر بین بدان خوبی
نهاده بر سر نون خط تو نقطه ی خال
چون در خیال خیال آید آن خیال چو موی
نرفت یکسر مو نقشش از خیال خیال
منال بلبل بیدل چو می شود حاصل
ترا بکام دل از بوستان عشق منال
اگر زکوی تو دورم نمی شوم نومید
چرا که مرد بهمّت بُود چو مرغ ببال
ترا حرام نباشد که خون ما ریزی
که هست پیش خداوند خون بنده حلال
چنان بچشمه ی نوش تو آرزومندم
که راه بادیه مستسقیان بآب زلال
زمن چه دید که هر دم که آید از کویت
چو باد بگذرد از پیش من نسیم شمال
رسانده ام بکمال از محبت تو سخن
اگرچه گفته ی خواجو کجا رسد بکمال
شب فراق بگفتیم ترک صبح امید
جزای آنکه نگفتیم شکر روز وصال
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی ز باده ی لعلت در آتش آب زلال
یکی ز حلقه بگوشان حاجب تو هلال
هوش مصنوعی: شراب تند و شیرین تو مانند آبی شفاف و زلال، در دل آتش میسوزد. یکی از نگهبانان حلقهات، ماهی است که زیبایی تو را نشان میدهد.
ندای عشق چو در داد خال مشکینت
بگوش جان من آمد ز روضه بانگ بلال
هوش مصنوعی: ندای عشق مانند صدای دلکش و دلنواز خال سیاه تو به جانم رسید و من آن را از باغ بهشتی که بانگ بلال در آن شنیده میشود، دریافت کردم.
تو کلک منشی تقدیر بین بدان خوبی
نهاده بر سر نون خط تو نقطه ی خال
هوش مصنوعی: تقدیر تو مانند یک نویسنده زبردست عمل کرده و زیباییهای خاصی به زندگیات بخشیده است. در این میان، خط تو یک نقطهی خاص و منحصر به فرد دارد که تأثیر فوقالعادهای بر زندگیات میگذارد.
چون در خیال خیال آید آن خیال چو موی
نرفت یکسر مو نقشش از خیال خیال
هوش مصنوعی: وقتی در ذهن، تصوری از یک خیال شکل میگیرد، همان خیال مانند مویی است که بهطور کامل از بین نرفته، ولی اثرش هنوز در ذهن باقی مانده است.
منال بلبل بیدل چو می شود حاصل
ترا بکام دل از بوستان عشق منال
هوش مصنوعی: بلبل ناراحت نباش، وقتی که میوه عشق را به دست میآوری، دلشکستگیات را فراموش کن و از باغ عشق لذت ببر.
اگر زکوی تو دورم نمی شوم نومید
چرا که مرد بهمّت بُود چو مرغ ببال
هوش مصنوعی: اگر از محلهات دور باشم، ناامید نمیشوم، زیرا مردان قوی و با اراده مانند پرندگانی هستند که همیشه پرواز میکنند.
ترا حرام نباشد که خون ما ریزی
که هست پیش خداوند خون بنده حلال
هوش مصنوعی: برای تو نباید مجاز باشد که خون ما را بریزی، زیرا در پیشگاه خداوند، خون بنده حلال است.
چنان بچشمه ی نوش تو آرزومندم
که راه بادیه مستسقیان بآب زلال
هوش مصنوعی: به قدری به طعم نوشیدنی تو علاقهمند هستم که مانند thirsty travelers در بیابان، آرزو دارم که در مسیرم به آب زلالی برسم.
زمن چه دید که هر دم که آید از کویت
چو باد بگذرد از پیش من نسیم شمال
هوش مصنوعی: هر بار که تو از کوی خودت میگذری، مثل نسیم شمالی از کنار من عبور میکنی و من نمیفهمم که تو از من چه میخواهی یا چه حسی نسبت به من داری.
رسانده ام بکمال از محبت تو سخن
اگرچه گفته ی خواجو کجا رسد بکمال
هوش مصنوعی: من به کمال محبت تو سخن را رساندهام، هرچند که گفتههای خواجو به آن کمال نمیرسد.
شب فراق بگفتیم ترک صبح امید
جزای آنکه نگفتیم شکر روز وصال
هوش مصنوعی: در شب جدایی گفتیم که صبح امیدی نخواهیم داشت، جز آنکه قدردانی کنیم از روز وصالی که در آن نگفتیم چه مقدار شکرگزاری کنیم.
حاشیه ها
1387/10/05 21:01
مصرع آخر از سعدی است:
«جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال
شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال ...»