گنجور

شمارهٔ ۲۴۷

دیدم از دور بُتی کاکلکش مشکینک
دهنش تنگک و چون تنگِ شکر شیرینک
لبکِ لعلِ روان‌پرورکش جان‌بخشک
سرکِ زلفکِ عنبرشکنش مشکینک
در سخن لعلک دُرپوشکِ او دُرپاشک
بر سمن سنبل پرچینک او پرچینک
چشمکش همچو دلِ ریشکِ من بیمارک
دستکان کرده به خون دلکم رنگینک
هست مرجان مرا قوت ز مرجانکِ او
ای دریغا که نبودی دلکش سنگینک
نرگسش مستک و عاشق‌کشک و خونخوارک
سنبلش پستک و شوریدگک و پرچینک
زلفکش دلکشک و غمزگکش دلدوزک
بَرَکَش نازکک و ساعدکش سیمینک
گفتمش در غم عشقت دل خواجو خون شد
بیش از این چند بگو صبر کند مسکینک؟
رفت در خنده و شیرین‌لبک از هم بگشود
گفت داروی دل و مرهم جانش اینک

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیدم از دور بُتی کاکلکش مشکینک
دهنش تنگک و چون تنگِ شکر شیرینک
هوش مصنوعی: از دور، مجسمه‌ای را دیدم که موهایش همچون مشکی نرم و لطیف بود. دهنش کوچک و تنگ بود و شبیه به تنگی که شکر شیرین در آن قرار دارد، به نظر می‌رسید.
لبکِ لعلِ روان‌پرورکش جان‌بخشک
سرکِ زلفکِ عنبرشکنش مشکینک
هوش مصنوعی: لبی به رنگ سرخ و گوارا که روح را nourishes می‌کند، و دریاچه‌ای جان‌بخش از زلفانی که مانند عطر مشکی، دل‌انگیز و جذاب است.
در سخن لعلک دُرپوشکِ او دُرپاشک
بر سمن سنبل پرچینک او پرچینک
هوش مصنوعی: در کلامت، لبانت مانند لعل زیبایی دارند و زیوری که به آن‌ها زیبایی می‌بخشد، مانند دانه‌های گوهر است. همچنین، بوی خوش سمن همچنین مانند گل سنبل، تو را دسته‌ای زیبا و دلربا کرده است.
چشمکش همچو دلِ ریشکِ من بیمارک
دستکان کرده به خون دلکم رنگینک
هوش مصنوعی: چشم‌هایم به مانند دل شکستۀ من که به شدت زخمی است، با اشک و غم پر شده و رنگین است.
هست مرجان مرا قوت ز مرجانکِ او
ای دریغا که نبودی دلکش سنگینک
هوش مصنوعی: من به قدرت مرجان خود یقین دارم، اما ای کاش دلنشینی و جذابیت سنگینی که دارم، نبود.
نرگسش مستک و عاشق‌کشک و خونخوارک
سنبلش پستک و شوریدگک و پرچینک
هوش مصنوعی: چشمان نرگس او مست و عاشق‌کش و پر از جذبه است و سنبلش نیز زیبا و دگرگون کننده و پر از شوری است.
زلفکش دلکشک و غمزگکش دلدوزک
بَرَکَش نازکک و ساعدکش سیمینک
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت او دل را می‌رباید، و ناز و غمزه‌اش دلی را بی‌تاب می‌کند. لطافت و نازکی او دلنشین است و بازویش مانند نقره می‌درخشد.
گفتمش در غم عشقت دل خواجو خون شد
بیش از این چند بگو صبر کند مسکینک؟
هوش مصنوعی: به او گفتم: در عشق تو دل خواجو از غم خون شده، دیگر چه بگویم که این مسکین باید صبر کند؟
رفت در خنده و شیرین‌لبک از هم بگشود
گفت داروی دل و مرهم جانش اینک
هوش مصنوعی: او با خنده و لبخند زیبا به سوی من آمد و گفت که داروی قلب و آرامش جانش اینجا است.

حاشیه ها

1392/11/08 19:02

علاقۀ شاعر به کاف تحبیب در این شعر به اوج رسیده ;)

1395/05/26 09:07
خسرو حسین پور

در بیت سوم مصرع دوم به خدمت گرفتن دو کلمه پرچینک آنهم در یک مصراع کاری نیست که خواجو انجام داده باشد .چون من دسترسی به نسخه های دیگر ندارم از دوستانی که به منبع دیگری دسترسی دارند می خواهم ما را یاری رسانند .
به عنوان مثال ما میتوانیم این بیت را اینگونه هم بخوانیم
در سخن لعلک در پوشک او در پاشک
بر سمن سنبل برجینک او پر چینک

1395/05/26 13:07
ایران نژاد

جناب حسین پور
بر سمن سنبل پر چینک ( با صدای پیش) او پر چینک
( با صدای زبر )
به گمانم راه گشای است.

1395/08/15 22:11
علی کرمیان

غزل شمارهٔ 871 رو هم ببینید. کاف تحبیب اونجا هم بسیار استفاده شدهو