گنجور

شمارهٔ ۲۳۲

زهی مستی من ز بادام مستش
شکست دل از سنبل پر شکستش
فرو بسته کارم ز مشکین کمندش
پراکنده حالم ز مرغول شستش
تنم موئی از سنبل لاله پوشش
دلم رمزی از پسته ی نیست هستش
خمیده قدم چنبر از چین جعدش
شکسته دلم بسته ی زلف پستش
شب تیره دیدم چو رخشنده ماهش
زمی مست و من فتنه ی چشم مستش
چو شمعی فروزنده شمعی بپیشش
چو گل دسته ئی دسته ئی گل بدستش
قمر بنده ی مهر تابنده بدرش
حبش هندوی زنگی بت پرستش
چو بنشست گفتم که بنشیند آتش
کنون فتنه برخاستست از نشستش
چو ریحان او دسته می بست خواجو
دل خسته در زلف سرگشته بستش

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی مستی من ز بادام مستش
شکست دل از سنبل پر شکستش
هوش مصنوعی: آه، چه مستی عجیبی در من ایجاد شده است! عشق و جذابیت آن دختر که به مانند بادام شیرین است، باعث شده دل من از زیبایی‌هایش به شدت آسیب ببیند. زیبایی‌اش مثل سنبل است که دل را به درد می‌آورد.
فرو بسته کارم ز مشکین کمندش
پراکنده حالم ز مرغول شستش
هوش مصنوعی: من در دام مشکین موی او گرفتار شده‌ام و حال و روزم به خاطر او به هم ریخته است، مانند پرنده‌ای که در آب غوطه‌ور است.
تنم موئی از سنبل لاله پوشش
دلم رمزی از پسته ی نیست هستش
هوش مصنوعی: بدن من نازک و لطیف است و مانند موهای سنبل لاله زیباست، اما درون دلم راز و رمزهایی وجود دارد که به پسته‌ی خوشمزه و ناب مربوط می‌شود.
خمیده قدم چنبر از چین جعدش
شکسته دلم بسته ی زلف پستش
هوش مصنوعی: بخشی از جاذبه و زیبایی او، طرز راه رفتن و موهای پیچ‌خورده‌اش است که دلم را تحت تأثیر قرار داده و مجذوب کرده است.
شب تیره دیدم چو رخشنده ماهش
زمی مست و من فتنه ی چشم مستش
هوش مصنوعی: در شب تاریکی که ماه روشن می‌درخشید، من تحت تأثیر چشمان جذاب و مست او قرار گرفتم.
چو شمعی فروزنده شمعی بپیشش
چو گل دسته ئی دسته ئی گل بدستش
هوش مصنوعی: می‌توان گفت که مانند شعله‌ای درخشان، شمعی در مقابلش وجود دارد و او گل‌ها را به صورت دسته‌ای در دست دارد.
قمر بنده ی مهر تابنده بدرش
حبش هندوی زنگی بت پرستش
هوش مصنوعی: ماه به عنوان بنده خورشید تابان خود، زیبایی دل‌ربا و شیفته‌کننده‌ای دارد که یادآور چهره محبوبی از هند است که به پرستش بت‌ها عادت دارد.
چو بنشست گفتم که بنشیند آتش
کنون فتنه برخاستست از نشستش
هوش مصنوعی: وقتی که نشستم، گفتم که آتش را روشن کند. اکنون فتنه‌ای از نشستن او به وجود آمده است.
چو ریحان او دسته می بست خواجو
دل خسته در زلف سرگشته بستش
هوش مصنوعی: وقتی که گل خوشبوی ریحان به دسته بسته می‌شد، خواجو با دلی خسته، زلفی پریشان و آشفته را به او می‌سپرد.