اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو جام لعل تو نوشم کجا بماند هوش
چو مست چشم تو گردم مرا که دارد گوش
هوش مصنوعی: وقتی لب جام سرخ تو را مینوشم، دیگر هوش و حواسم کجا میرود؟ وقتی که به زیبایی چشمانت به مستی میروم، چه کسی میتواند صدای حرفهای من را بشنود؟
منم غلام تو ور زانک از من آزادی
مرا بکوزه کشان شرابخانه فروش
هوش مصنوعی: من بندۀ تو هستم و اگر از من میخواهی که آزاد شوم، مرا به میفروشی و به میخانه میفرستی.
ببوی آنک زخمخانه کوزه ئی یابم
روم سبوی خراباتیان کشم بر دوش
هوش مصنوعی: میخواهم بروم به جایی که در آن زخمها و دردها را فراموش کنم و با خود سبویی از میخانه را به دوش بزنم، تا در کنار دیگران لحظات شاد و بیخیالی را تجربه کنم.
ز شوق لعل تو سقّای کوی میخواران
بدیده آب زند آستان باده فروش
هوش مصنوعی: از عشق لبهای سرخ تو، سقا در کوچه مینوشانان به یاد تو اشک میریزد و به درگاه بادهفروش میآید.
مرا مگوی که خاموش باش و دم درکش
که در چمن نتوان گفت مرغ را که خموش
هوش مصنوعی: به من نگویید که ساکت باش و چیزی نگویم، زیرا در باغ نمیتوان به پرندهای گفت که سکوت کند.
اگر نشان تو جویم کدام صبر و قرار
وگر حدیث تو گویم کدام طاقت و هوش
هوش مصنوعی: اگر بخواهم نشانهای از تو پیدا کنم، چه صبری در من خواهد بود و اگر بخواهم از تو بگویم، چه طاقتی در من خواهد ماند؟
مکن نصیحت و از من مدار چشم صلاح
که من بقول نصیحت کنان ندارم گوش
هوش مصنوعی: به نصیحت گوش نده و از من دوری کن؛ چون من به سخنان نصیحتگویان توجهی ندارم.
شراب پخته بخامان دل فسرده دهید
که باده آتش تیزست و پختگان در جوش
هوش مصنوعی: به دلهای غمگین شادی و نشاطی بدهید که نوشیدنی داغ و دلپذیر مانند آتش تند است و کسانی که آن را تجربه کردهاند، پرشور و شوق خواهند شد.
نعیم روضه ی رضوان بذوق آن نرسد
که یار نوش کند باده و تو گوئی نوش
هوش مصنوعی: لذت و خوشی بهشت به اندازهای نیست که بتوان مقایسهاش کرد با حالتی که یار بادهای خوشمزه مینوشد و تو هم فقط در آرزوی آن هستی.
مرا چو خلعت سلطان عشق می دادند
ندا زدند که خواجو خموش باش و بپوش
هوش مصنوعی: وقتی که لباس زیبای عشق به من میپوشاندند، صدا کردند که خواجو سکوت کن و این لباس را بپوش.
میسّرم نشود خامشی که در بستان
نوای بلبل مست از ترّنمست و خروش
هوش مصنوعی: در باغ، صدای بلبل به قدری شاداب و پرانرژی است که نمیتوان سکوت کرد و بیاحساس ماند.
حاشیه ها
نرگس جادو
شکسته بر لب ایوان ِ دل نشستم دوش
چه شکوه ها که شنیدم ولی به لب خاموش
به تیزی سر دندان بخست جان و تنم
غم زما نه و ،حسرت ، کشید بر هر سوش
ز آسمان و زمین بس که فتنه می بارد
توان و تاب نمانده که غم کشَم بر دوش
به بی کران همه آسمان و چرخ بلند
ستاره ایی نگشوده به روی من آغوش
دلم گرفته ازین ها ی و هوی نا هنجار
کجاست مرغ غزلخوان و نغمه ی یاهو ش
ز هاتفم خبر افتاد صبح ، وقت سحر
دوای درد چو خواهی ز عشق باده بنوش
هر آنکه پا به خرابات عشق بنها ده
خبر نمانده اش از حال طره ی گیسوش
به یک کرشمه اگر ساغرت دهد ساقی
هزار غم بگریزد ز نرگس جادوش
به حوریان بهشتیش ، اعتنا نکنی
فرو نهی لب جوی و طراوت مینوش
بیا که خلوت ِ دلدار محفل عشق است
شعاع باده طراز است با خط ابروش
بنوش باده ی صافی و نوش جانت باد
به سر سلامت لبخند و طلعت نیکوش
غم زما نه ” نیا “ گر که جاودانی نیست
بخواه باده ی سیمرغ ِ عشق را داروش