شمارهٔ ۲۲۵
کارم از بی سیمی ار چون زر نباشد گو مباش
بینوائی را نوائی گر نباشد گو مباش
لاله را با آن دل پر خون اگر چون غنچه اش
قرطه ی زنگارگون در بر نباشد گو مباش
منکه چون سرو از جهان یکباره آزاد آمدم
دامنم چون نرگس ار پر زر نباشد گو مباش
چون دلم را نور معنی رهنمائی می کند
در ره صورت گرم رهبر نباشد گو مباش
آنک سلطان سپهر از نور رایش ذره ئیست
سایه ی خورشیدش ار بر سر نباشد گو مباش
وانک سیر همّتش ز ایوان کیوان برترست
گر جنابش ز آسمان برتر نباشد گو مباش
با فروغ نیر اعظم رواق چرخ را
گر شعاع لمعه ی اختر نباشد گو مباش
چون روانم تازه می گردد ببوی زلف یار
گر نسیم نکهت عنبر نباشد گو مباش
پیش خواجو هر دو عالم کاه برگی بیش نیست
ور کسی را این سخن باور نباشد گو مباش
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کارم از بی سیمی ار چون زر نباشد گو مباش
بینوائی را نوائی گر نباشد گو مباش
هوش مصنوعی: اگر کار تو ارزش و زیبایی نداشته باشد، خود را در میان انسانهای بیخبر و بیتوجه مکن. اگر سخنی برای گفتن نداری، در جمعها حاضر مشو.
لاله را با آن دل پر خون اگر چون غنچه اش
قرطه ی زنگارگون در بر نباشد گو مباش
هوش مصنوعی: اگر لالهای با دل پر از درد و رنج باشد، اما در برش زنگار و آلودگیهایی وجود داشته باشد، دیگر ارزش و زیبایی ندارد.
منکه چون سرو از جهان یکباره آزاد آمدم
دامنم چون نرگس ار پر زر نباشد گو مباش
هوش مصنوعی: من مانند سروی هستم که از دنیا رها شدهام و اگر دامنم مانند نرگس پر از طلا نباشد، مهم نیست.
چون دلم را نور معنی رهنمائی می کند
در ره صورت گرم رهبر نباشد گو مباش
هوش مصنوعی: زمانی که دلم به روشنی معنای عمیق الهام میگیرد، در مسیر ظاهری و دنیوی، پیروی از رهبرانی که فقط به ظاهر میپردازند، جایز نیست.
آنک سلطان سپهر از نور رایش ذره ئیست
سایه ی خورشیدش ار بر سر نباشد گو مباش
هوش مصنوعی: خورشید بزرگترین ستاره است و همه چیز در اطراف آن میچرخد. هر ذرهای که تحت تأثیر نور و گرمای او قرار دارد، وابسته به وجود اوست. اگر این نور و سایه بر سر کسی نباشد، او هم وجودی نخواهد داشت. بنابراین، ارزش و اهمیت هر چیز به وجود و نور خورشید بستگی دارد.
وانک سیر همّتش ز ایوان کیوان برترست
گر جنابش ز آسمان برتر نباشد گو مباش
هوش مصنوعی: هر چند که مقام و جایگاه او ممکن است از آسمان بالاتر نباشد، اما اراده و همت او به قدری بلند است که از عظمت و شکوه کیوان نیز فراتر میرود. بنابراین، اگر او در مرتبهی آسمان قرار نگیرد، هرگز نباید خود را کوچک و ناچیز حس کند.
با فروغ نیر اعظم رواق چرخ را
گر شعاع لمعه ی اختر نباشد گو مباش
هوش مصنوعی: اگر نور درخشان و بزرگ آسمان وجود نداشته باشد، مانند شعاع نور ستاره، تو نیز نباید وجود داشته باشی.
چون روانم تازه می گردد ببوی زلف یار
گر نسیم نکهت عنبر نباشد گو مباش
هوش مصنوعی: وقتی که بوی زیبای زلف محبوبم در هوا میپیچد، جانم تازه و شاداب میشود؛ حتی اگر نسیم خوشبو و معطر عطر عنبر هم نباشد، باز هم مهم نیست.
پیش خواجو هر دو عالم کاه برگی بیش نیست
ور کسی را این سخن باور نباشد گو مباش
هوش مصنوعی: در برابر خواجو، هر دو جهان بیشتر از یک کاه نیست. اگر کسی به این حرف اعتقادی ندارد، بهتر است که در این بحث شرکت نکند.