شمارهٔ ۲۲۴
گرچه تنگست دلم چون دهن خندانش
دل فراخست در آن سنبل سرگردانش
هر کجا می رود اندر دل ویران منست
گنج لطفست از آن جای بُود ویرانش
برو ای خواجه مرا چند ملامت گوئی
هر که در بحر بمیرد چه غم از بارانش
درد صاحبنظران را بدوا حاجت نیست
عاشق آنست که هم درد بُود درمانش
هدف ناوک او سینه ی من می باید
تا بجای مژه در دیده کشم پیکانش
هر که را دست دهد طلعت یوسف در چاه
خوشتر از مملکت مصر بُود زندانش
حاصل از عمر گرامی چو همین یک نفسست
اگرت هم نفسی هست غنیمت دانش
در ره عشق مسلمان نتوان گفت او را
که بکفر سر زلفت نبُود ایمانش
پیش روی تو چه حاجت که بُود شمع بپای
چون بمجلس بنشینی نفسی بنشانش
کشتی از ورطه ی عشقت نتوان برد برون
زانک بحریست که پیدا نبُود پایانش
میل خواجو همه خود سوی عراقست مگر
صبر ایوب خلاصی دهد از کرمانش
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرچه تنگست دلم چون دهن خندانش
دل فراخست در آن سنبل سرگردانش
هوش مصنوعی: علیرغم اینکه دلم به خاطر مشکلات تنگ و ناامید است، اما وقتی به چهره خندان او نگاه میکنم، احساس آرامش و وسعتی در心م ایجاد میشود، مانند گلی زیبایی که در دنیای خود آزادانه میرقصد.
هر کجا می رود اندر دل ویران منست
گنج لطفست از آن جای بُود ویرانش
هوش مصنوعی: هر جا که میرود، در دل من که ویران است، گنجینۀ لطف و محبت وجود دارد؛ زیرا این ویرانی از همان جا ناشی میشود.
برو ای خواجه مرا چند ملامت گوئی
هر که در بحر بمیرد چه غم از بارانش
هوش مصنوعی: ای خواجه، چرا همیشه مرا سرزنش میکنی؟ هر کسی که در دریای زندگی غرق شود، از باران چه غمی دارد؟
درد صاحبنظران را بدوا حاجت نیست
عاشق آنست که هم درد بُود درمانش
هوش مصنوعی: افراد با دانش و بینش عمیق، در ابتدا نیازی به ندامت و درد ندارند؛ بلکه عاشق واقعی کسی است که همواره با درد خود درگیر است و خودِ آن درد، به نوعی درمانی برای اوست.
هدف ناوک او سینه ی من می باید
تا بجای مژه در دیده کشم پیکانش
هوش مصنوعی: هدف تیر کمان او باید سینهام باشد تا بتوانم به جای مژه، پیکانش را در چشمم بگذارم.
هر که را دست دهد طلعت یوسف در چاه
خوشتر از مملکت مصر بُود زندانش
هوش مصنوعی: هر کس که زیبایی یوسف به او برسد، زندان او از تمام گنجینههای مصر نیز برایش بهتر است.
حاصل از عمر گرامی چو همین یک نفسست
اگرت هم نفسی هست غنیمت دانش
هوش مصنوعی: حاصل ارزشمند عمر گرانبها تنها همین یک نفس است. اگر در کنار کسی هستی، این لحظه را غنیمت بشمار.
در ره عشق مسلمان نتوان گفت او را
که بکفر سر زلفت نبُود ایمانش
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، نمیتوان به کسی که به خاطر زیبایی و جذابیتهای ظاهری دل بسته، گفت که او ایمان دارد؛ زیرا این عشق از عمق روح و ایمان سرچشمه نمیگیرد.
پیش روی تو چه حاجت که بُود شمع بپای
چون بمجلس بنشینی نفسی بنشانش
هوش مصنوعی: وقتی تو در مجلس حضور داری و نور وجودت همه جا را روشن میکند، دیگر نیازی به شمع نیست. فقط کافیست که لحظهای در کنار تو باشیم تا آن نور را احساس کنیم.
کشتی از ورطه ی عشقت نتوان برد برون
زانک بحریست که پیدا نبُود پایانش
هوش مصنوعی: عشق تو مانند دریا است و به حدی عمیق و وسیع است که هیچکس قادر نیست از چنگ آن فرار کند، چون عمق و وسعت آن پایانناپذیر است.
میل خواجو همه خود سوی عراقست مگر
صبر ایوب خلاصی دهد از کرمانش
هوش مصنوعی: خواجو به سمت عراق میرود، اما اگر صبر و استقامت ایوب را داشته باشد، از کرمانش رهایی پیدا میکند.
حاشیه ها
1403/02/03 01:05
حسین شریفی
سلطان سعدی این مضمونو به یه شکل زیبای دیگهای سروده:
سعدی از سرزنش خلق نترسد هیهات
غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را