شمارهٔ ۲۲۲
سخنی گفتم و صد قول خطا کردم گوش
قدحی خوردم و صد نیش جفا کردم نوش
من همان لحظه که بر طلعتش افکندم چشم
گفتم این فتنه ندارد دل مسکینان گوش
چون ننالم که چو از پرده برون آید گل
نتواند که شود بلبل بیچاره خموش
با چنین شرطه ازین ورطه برون نتوان شد
خاصه کشتی خلل آورده و دریا در جوش
آخر ای باده پرستان ره میخانه کجاست
تا کنم دلق مرقّع گرو باده فروش
یا رب آن می ز کجا بود که دوش آوردند
که چنان مست ببردند مرا دوش بدوش
چون کشم بار فراق تو بدین طاقت و صبر
چون دهم شرح جفای تو بدین دانش و هوش
حلقه ی زلف رسن تاب گرهگیر ترا
شد دل خسته ی سرگشته ی من حلقه بگوش
اگرت پیرهن صبر قبا شد خواجو
دامن یار بدست آر و ز اغیار بپوش
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سخنی گفتم و صد قول خطا کردم گوش
قدحی خوردم و صد نیش جفا کردم نوش
هوش مصنوعی: من حرفی زدم و به اشتباه وعدههای زیادی دادم، در حالی که در کنار یک جام شراب نشستم و بارها مورد ظلم و بیمهری قرار گرفتم.
من همان لحظه که بر طلعتش افکندم چشم
گفتم این فتنه ندارد دل مسکینان گوش
هوش مصنوعی: در آن لحظه که به چهرهاش نگاه کردم، به خودم گفتم که این زیبایی برای دلهای ضعیف و آسیبپذیر خطرساز نیست.
چون ننالم که چو از پرده برون آید گل
نتواند که شود بلبل بیچاره خموش
هوش مصنوعی: وقتی که گل از پشت پرده بیرون میآید و خود را نشان میدهد، بلبل بیچاره نمیتواند شکایت کند و سکوت میکند.
با چنین شرطه ازین ورطه برون نتوان شد
خاصه کشتی خلل آورده و دریا در جوش
هوش مصنوعی: با وجود چنین شرایطی، خروج از این وضعیت ممکن نیست، بهویژه زمانی که کشتی دچار آسیب شده و دریا هم طوفانی است.
آخر ای باده پرستان ره میخانه کجاست
تا کنم دلق مرقّع گرو باده فروش
هوش مصنوعی: آخر ای کسانی که مایل به نوشیدن شراب هستید، بفرمایید که مسیر میخانه کجاست تا من لباس مندرس و سادهام را برای خرید شراب به بادهفروش بدهم.
یا رب آن می ز کجا بود که دوش آوردند
که چنان مست ببردند مرا دوش بدوش
هوش مصنوعی: خدایا، آن شرابی که دیشب سرشار از مستیام کرد و مرا به حالت مستی برد، از کجا آمده بود که اینگونه بر دوش من گذاشتند؟
چون کشم بار فراق تو بدین طاقت و صبر
چون دهم شرح جفای تو بدین دانش و هوش
هوش مصنوعی: وقتی که بار دوری تو را به این سختی و صبری که دارم حمل میکنم، چگونه میتوانم بیرحمی و بیتوجهی تو را با این دانش و عقل خود توصیف کنم؟
حلقه ی زلف رسن تاب گرهگیر ترا
شد دل خسته ی سرگشته ی من حلقه بگوش
هوش مصنوعی: زلف تو به مانند رشتهای است که دل خسته و سرگردان من را اسیر کرده است.
اگرت پیرهن صبر قبا شد خواجو
دامن یار بدست آر و ز اغیار بپوش
هوش مصنوعی: اگر تو صبر را به تن کنی و مانند پیراهنی بپوشی، باید دامن دوست را بگیری و از دیگران دوری کنی.