شمارهٔ ۲۲۱
ای شب زلفت غالیهسا وی مه رویت غالیهپوش
نرگس مستت بادهپرست لعل خموشت بادهفروش
نافه ی مشک از گل بگشا بدر منیر از شب بنما
مشک سیه بر ماه مسا سنبل تر بر لاله مپوش
لعل لبت آن یا می ناب باده ی لعل از لعل مذاب
شکّر تنگ از تنگ شکر آب حیات از چشمه ی نوش
شمع چگل شد بادهگسار شمسه ی گردون مشعلهدار
ماه مغنّی گو بسرای مرغ صراحی گو بخروش
بادهگساران مست شراب جمع رفیقان مست و خراب
بر بت ساقی داشته چشم بر مه مطرب داشته گوش
مطرب مجلس نغمهسرای شاهد مستان جلوهنمای
گر شنوم کو صبر و قرار ور نگرم کو طاقت و هوش
پیر مغان در میکده دوش گفت چو خواجو رفت ز هوش
گو می نوشین بیش منوش تا نبرندش دوش بدوش
اطلاعات
وزن: مفتعلن فع مفتعلن مفتعلن فع مفتعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای شب زلفت غالیهسا وی مه رویت غالیهپوش
نرگس مستت بادهپرست لعل خموشت بادهفروش
هوش مصنوعی: ای شب با زلفهای خوشبو و زیبا، تو همچون ماهی که پوشیده از عطر است، نرگس مست تو عاشق نوشیدن شراب است و سنگ سرخ و خاموشت همچون فروشنده شراب است.
نافه ی مشک از گل بگشا بدر منیر از شب بنما
مشک سیه بر ماه مسا سنبل تر بر لاله مپوش
هوش مصنوعی: مقداری از عطر مشک را از گل بیرون بیاور، و نور روشنی را از شب به نمایش بگذار. مشک تیره را بر روی ماه بگذار و گل سنبل را از لاله پنهان نکن.
لعل لبت آن یا می ناب باده ی لعل از لعل مذاب
شکّر تنگ از تنگ شکر آب حیات از چشمه ی نوش
هوش مصنوعی: لبان تو همچون دانهای قیمتی هستند و شراب خوشگوار زرد از شکر به دست آمده که از چشمه زندگی به ما میرسد.
شمع چگل شد بادهگسار شمسه ی گردون مشعلهدار
ماه مغنّی گو بسرای مرغ صراحی گو بخروش
هوش مصنوعی: شمع در حال سوختن است و نوشیدنیفروشی در حال آشفتگی است. ماه، که به مانند یک چراغ نورانی در آسمان میدرخشد، آواز میخواند. در این حال، پرندهای که به «صراحی» معروف است، به صدا درمیآید و میخواهد به سر و صدا ادامه دهد.
بادهگساران مست شراب جمع رفیقان مست و خراب
بر بت ساقی داشته چشم بر مه مطرب داشته گوش
هوش مصنوعی: شرابنوشان در حال مستی هستند و دور هم جمع شدهاند. به ساقی نگاه میکنند و به مطرب گوش میدهند و از حال و هوای شاد خود لذت میبرند.
مطرب مجلس نغمهسرای شاهد مستان جلوهنمای
گر شنوم کو صبر و قرار ور نگرم کو طاقت و هوش
هوش مصنوعی: در مجلس، موسیقیدان نغمههای زیبایی را میخواند و محبوبهی مینوشان خود را به نمایش میگذارد. اگر صدای او را بشنوم، نمیتوانم در خود صبر و آرامش داشته باشم و اگر به او نگاه کنم، طاقت و هوش خود را از دست میدهم.
پیر مغان در میکده دوش گفت چو خواجو رفت ز هوش
گو می نوشین بیش منوش تا نبرندش دوش بدوش
هوش مصنوعی: پیر مغان در شب گذشته در میکده گفت وقتی که خواجو از خود بیخود شد، بیا شراب بنوش، تا زمانی که او را نبرند.
حاشیه ها
1387/07/18 21:10
وزنی کمیاب و کم سابقه (فکر میکنم) و در عین حال خوشآهنگ، دوری و موسیقیایی دارد این شعر.
1393/10/30 01:12
پوریا
آیا در این وزن شعر دیگری هم گفته شده چون من تا حالا این وزن رو نشنیده بودم
1394/02/27 10:04
تردید
جان به لب آمد از غم دوری مرگ و فنا شد حاصل من
ثمن غرامت کی بستاند دل ز نگار قاتل من
آتش حسرت سرزند از دل گر نگشایی برقع رخ
چون ننمایی آن رخ زیبا دود برآید از گل من
چشمه ی اشکم خون دل است و ساحل امنم در بر تو
موج و تلاطم گو برساند غرقه ی خون بر ساحل من
فرصت فکر و چاره گشایی بازستاند رنج فراق
چاره سبب کن بر دل مجنون یا به جنون این دل من
در شب هجران در پی آنم تا که بجویم نور وصال
پرتو بیفشان در شب هجران با قدمت در منزل من