شمارهٔ ۲۱۹
ای شبت غالیه آسا و مهت غالیه پوش
خط ریحان تو پیرایه ی یاقوت خموش
روی زیبای ترا بدر منیر آینه دار
حلقه ی گوش ترا شاه فلک حلقه بگوش
دلم از ناوک چشم تو سراسر همه نیش
لیک جام لب لعل تو لبالب همه نوش
چشم مخمور تو خونریز ولیکن خوانخوار
لعل میگون تو دُر پاش ولیکن دُر پوش
ز ابروی شوخ تو پیوسته همین دارم چشم
که دل ریش مرا یک سر مو دارد گوش
گر کنم چشم برفتار تو کو صبر و قرار
ور کنم گوش بگفتار تو کو طاقت و هوش
دوش یا رب چه شبی بود چنان تیره ولیک
بدرازی شب زلف تو گذشتست ز دوش
می خراشد جگرم گو رک بربط بخراش
می خروشد دل من گو مه مطرب بخروش
تا لب گور لب ما و لب جام شراب
تا در مرگ سر ما و در باده فروش
جان خواجو ببر و نقل حریفان بستان
جام صافی بخر و جامه ی صوفی بفروش
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای شبت غالیه آسا و مهت غالیه پوش
خط ریحان تو پیرایه ی یاقوت خموش
هوش مصنوعی: ای شب، تو همچون عطر خوشی که پراکنده شدهای و ای ماه، تو با پوشش زیبایت چون غالیهای بافته شدهای. خط سبز تو، زینتبخش یاقوتی خاموش است.
روی زیبای ترا بدر منیر آینه دار
حلقه ی گوش ترا شاه فلک حلقه بگوش
هوش مصنوعی: زیبایی تو مانند نور درخشان، در آینهای جلوهگر است و گوشوارهات چون آن حلقهای است که به گوش تو آویخته شده، در واقع درخشش تو در عالم بالا را جلوهگر میکند.
دلم از ناوک چشم تو سراسر همه نیش
لیک جام لب لعل تو لبالب همه نوش
هوش مصنوعی: دل من از تیرهای نگاه تو پر از دلهره و زخم است، اما جام لبهای زیبای تو پر از خوشی و لذت است.
چشم مخمور تو خونریز ولیکن خوانخوار
لعل میگون تو دُر پاش ولیکن دُر پوش
هوش مصنوعی: چشم مست تو خطرناک و خونآشام است، اما در عین حال لذتی را با لعل زیبای تو میچشد. تو همچون مرواریدی درخشان میدرخشی، اما در عین حال با زینتهای خود پوشانده شدهای.
ز ابروی شوخ تو پیوسته همین دارم چشم
که دل ریش مرا یک سر مو دارد گوش
هوش مصنوعی: از ابروی نازک و بازیگوش تو، همیشه همین را دارم که چشمانم به دل زخمخوردهام مینگرد و میبیند که دل شکستهام فقط به یک تار مو از تو وابسته است.
گر کنم چشم برفتار تو کو صبر و قرار
ور کنم گوش بگفتار تو کو طاقت و هوش
هوش مصنوعی: اگر به چهره تو نگاه کنم، صبر و آرامشی نمیماند، و اگر به گفتار تو گوش بدهم، نه طاقت و نه هوشی میماند.
دوش یا رب چه شبی بود چنان تیره ولیک
بدرازی شب زلف تو گذشتست ز دوش
هوش مصنوعی: شبی که بر من گذشت بسیار تاریک بود، اما زمان خواب و سیاهی شب به خاطر طولانی بودن موهایت سپری شد.
می خراشد جگرم گو رک بربط بخراش
می خروشد دل من گو مه مطرب بخروش
هوش مصنوعی: دلم میسوزد، ای خوشنواز، ساز خود را به صدا درآور تا این درد را عبور دهم. دل من هم از نوا و آهنگ تو به طغیانی میافتد.
تا لب گور لب ما و لب جام شراب
تا در مرگ سر ما و در باده فروش
هوش مصنوعی: ما تا لب گور و تا آخرین لحظات زندگیمان از لذتهای زندگی و شراب نوشیدن دست نخواهیم کشید. حتی در آستانه مرگ هم، شوق باده و خوشیها با ما خواهد بود.
جان خواجو ببر و نقل حریفان بستان
جام صافی بخر و جامه ی صوفی بفروش
هوش مصنوعی: جان خواجو را ببر و از رفیقان نقل بگیر، یک جام شیرین بخر و لباس صوفی را بفروش.