گنجور

شمارهٔ ۲۱۸

دگر وجود ندارد لطیفه ئی ز دهانش
ز هیچکس نشنیدم دقیقه ئی چو میانش
چه آیتست جمالش که با کمال معانی
نمی رسد خرد دوربین بکنه بیانش
اگرچه پسته دهان در جهان بسند و لیکن
بخنده ی نمکین پسته کم بود چو دهانش
چگونه شرح دهد خامه حال ریش درونم
چنین که خون سیه می رود ز تیغ زبانش
شبان تیره خیالست خوابم از غم هجران
ولی چه سود که سلطان چه غم بود ز شبانش
کجا سفینه ی صبرم ازین میان بدر افتد
چرا که بحر مودّت نه ممکنست کرانش
کسی که با تو زمانی دمی برآورد از دل
برون رود ز دل اندیشه ی زمین و زمانش
گمان مبر که روان نبود آب چشم من آندم
که بوستان وجودم نماند آب روانش
لطیفه ئیکه رود در بیان ناله ی خواجو
بر آور از دل و در دم بآسمان برسانش

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دگر وجود ندارد لطیفه ئی ز دهانش
ز هیچکس نشنیدم دقیقه ئی چو میانش
هوش مصنوعی: هیچ لطافت و زیبایی از کسی نشنیدم که به شیرینی گفتار او باشد؛ انگار که لحظه‌ای در میان کلامش وجود نداشته باشد.
چه آیتست جمالش که با کمال معانی
نمی رسد خرد دوربین بکنه بیانش
هوش مصنوعی: جمال او چنان زیبایی‌ای دارد که هیچ عقل و فهمی نمی‌تواند به خوبی آن را توصیف کند.
اگرچه پسته دهان در جهان بسند و لیکن
بخنده ی نمکین پسته کم بود چو دهانش
هوش مصنوعی: هرچند که پسته در دنیا خیلی محبوب و خوشمزه است، اما طعم و شیرینی لبهای پسته به اندازه‌اش نیست و کمتر احساس می‌شود.
چگونه شرح دهد خامه حال ریش درونم
چنین که خون سیه می رود ز تیغ زبانش
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم با قلم توضیح دهم که درونم چه حالتی دارد، طوری که زبانم همچون تیغی، خون سیاهی را به بیرون می‌ريزد؟
شبان تیره خیالست خوابم از غم هجران
ولی چه سود که سلطان چه غم بود ز شبانش
هوش مصنوعی: شب پرستاری از خیال، خواب مرا در اندوه جدایی به خود مشغول کرده، اما چه فایده که مواجهه با غم و اندوه، هم برای آن شبان و هم برای من، نتیجه‌ای ندارد.
کجا سفینه ی صبرم ازین میان بدر افتد
چرا که بحر مودّت نه ممکنست کرانش
هوش مصنوعی: دل من در میان دریای محبت غرق شده و نمی‌دانم چه زمانی می‌توانم از این وضعیت خارج شوم، زیرا عمق این عشق بی‌پایان است و انتهایی برای آن وجود ندارد.
کسی که با تو زمانی دمی برآورد از دل
برون رود ز دل اندیشه ی زمین و زمانش
هوش مصنوعی: کسی که با تو لحظه‌ای وقت بگذراند، به طور کلی از افکار و نگرانی‌های دنیایی خود دور می‌شود.
گمان مبر که روان نبود آب چشم من آندم
که بوستان وجودم نماند آب روانش
هوش مصنوعی: نگران نباش که وقتی چشمانم اشک می‌ریزند، فکر کنی که هیچ چیزی در درونم نیست؛ چرا که این اشک‌ها نشان از خشکی و بی‌برگی بوستان وجودم دارد.
لطیفه ئیکه رود در بیان ناله ی خواجو
بر آور از دل و در دم بآسمان برسانش
هوش مصنوعی: لطیفه‌ای که در دل وجود دارد، با صدای ناله‌های خواجو بیان شده و باید به سرعت آن را به آسمان برسانیم.