گنجور

شمارهٔ ۲۰۲

دوری از ما مکن ای چشم بد از روی تو دور
زانک جانی تو و از جان نتوان بود صبور
بی ترنج تو بود میوه جنّت همه نار
لیک با طلعت تو نار جهنّم همه نور
بنده یاقوت ترا از بن دندان لؤلؤ
در خط از سنبل مشگین سیاهت کافور
چشمت از دیده ی ما خون جگر می طلبد
روشنست این که بجز باده نخواهد مخمور
سلسبیلست می از دست تو در صحن چمن
خاصه اکنون که جهان باغ بهشتست و تو حور
خیز تا رخت تصوّف بخرابات کشیم
گر ز تسبیح ملولیم و ز سجادّه نفور
از پی پرتو انوار تجلّی جمال
همچو موسی ارنی گوی رخ آریم بطور
هر که نوشید می بیخودی از جام الست
مست و مدهوش سر از خاک برآرد بنشور
چون مغان از تو بصد پایه فرا پیشترند
تو بدین زهد چهل ساله چه باشی مغرور
ساقیا باده بگردان که بغایت خوبست
ما بدینگونه زمی مست و می از ما مستور
حور با شاهد ما لاف لطافت می زد
لیکن از منظر او معترف آمد بقصور
بینم آیا که طبیبم بسر آید روزی
من بر چشم خوشش مرده و چشمش رنجور
برو از منطق خواجو بشنو قصّه عشق
زانک خوشتر بود از لهجه داود زبور

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوری از ما مکن ای چشم بد از روی تو دور
زانک جانی تو و از جان نتوان بود صبور
هوش مصنوعی: از ما دور نشو، ای چشمی که شر و بدی را می‌نگری، زیرا وجود تو برای ما بسیار مهم است و از جان عزیز خود نمی‌توانیم بی‌تاب و صبر کنیم.
بی ترنج تو بود میوه جنّت همه نار
لیک با طلعت تو نار جهنّم همه نور
هوش مصنوعی: میوه‌های بهشت بدون حضور تو تلخ و ناگوارند، اما با چهره‌ی زیبای تو، آتش جهنم هم روشن و پر از نور می‌شود.
بنده یاقوت ترا از بن دندان لؤلؤ
در خط از سنبل مشگین سیاهت کافور
هوش مصنوعی: بنده، سنگ قیمتی تو را از عمق دندان مروارید در خط زیبای سنبل سیاه و معطر تو می‌دانم.
چشمت از دیده ی ما خون جگر می طلبد
روشنست این که بجز باده نخواهد مخمور
هوش مصنوعی: چشم تو از دل ما درد و غم می‌خواهد، روشن است که جز شراب هیچ چیز دیگری نمی‌تواند تو را سرمست کند.
سلسبیلست می از دست تو در صحن چمن
خاصه اکنون که جهان باغ بهشتست و تو حور
هوش مصنوعی: منظور این است که در میان چمنزار، نوشیدنی‌ای گوارا و دلپذیر به دست توست، به‌ویژه اکنون که دنیا مانند باغی بهشت‌گونه شده و تو مانند یک حور زیبا به نظر می‌رسی.
خیز تا رخت تصوّف بخرابات کشیم
گر ز تسبیح ملولیم و ز سجادّه نفور
هوش مصنوعی: بیا بلند شو، بیایید زندگی گوشه نشینی را در جاهای نامناسب تجربه کنیم. اگر از ذکر و عبادت خسته شده‌ایم و از سجاده دل‌زده‌ایم، چه بهتر که به چنین مکان‌هایی برویم.
از پی پرتو انوار تجلّی جمال
همچو موسی ارنی گوی رخ آریم بطور
هوش مصنوعی: به دنبال شعاع نور زیبایی تو هستم و مانند موسی درخواست می‌کنم که تو را ببینم.
هر که نوشید می بیخودی از جام الست
مست و مدهوش سر از خاک برآرد بنشور
هوش مصنوعی: هر کس که از جام هستی نوشید و به عالم بی‌خود و مستی رفت، دیگر از زمین و خاک سر بر نمی‌دارد و در حال غرق در شور و حال خود است.
چون مغان از تو بصد پایه فرا پیشترند
تو بدین زهد چهل ساله چه باشی مغرور
هوش مصنوعی: مغان (زرتشتیان و یا روحانیون) به مراتب از تو بالاترند و درک بیشتری از حقیقت دارند، پس تو با این زهد و پارسایی که چهل سال به آن مشغولی، نباید به خودت مغرور باشی.
ساقیا باده بگردان که بغایت خوبست
ما بدینگونه زمی مست و می از ما مستور
هوش مصنوعی: ای ساقی، شراب را بچرخان که بسیار خوشمزه است. ما در این حالت، از زمین مست و خمار هستیم و شراب خود را پنهان کرده‌ایم.
حور با شاهد ما لاف لطافت می زد
لیکن از منظر او معترف آمد بقصور
هوش مصنوعی: در جمع دوستان و معشوقان، زیبایی حور و لطافتش به زبان می‌آمد، اما کسی که از دور نظاره‌گر بود، به شکوه و عظمت او اعتراف کرد و احساساتی را که در دل داشت، بیان کرد.
بینم آیا که طبیبم بسر آید روزی
من بر چشم خوشش مرده و چشمش رنجور
هوش مصنوعی: من همیشه در تلاش هستم که بفهمم آیا روزی می‌رسد که بتوانم به حال کسی که به چشم زیبا و سلامت خود مغرور است، کمک کنم، در حالی که خود او چشمی مریض دارد.
برو از منطق خواجو بشنو قصّه عشق
زانک خوشتر بود از لهجه داود زبور
هوش مصنوعی: به سخنان خواجو گوش بده و داستان عشق را بشنو، زیرا این داستان از لحن آواز داود زیباتر است.